خانم پاتریک کمبل ، برنارد شاو  و نمایشنامه پیگمالیون

خانم پاتریک کمبل[1] (متولد ۹ فوریه ۱۸۶۵، لندن، انگلیسی - درگذشته ۹ آوریل ۱۹۴۰، پائو، فرانسه) یک هنرپیشه انگلیسی بود که به خاطر به تصویر کشیدن شخصیت‌های پرشور و باهوش شهرت داشت.

او در سال 1888 روی صحنه رفت (چهار سال پس از ازدواج با پاتریک کمبل) و اولین نقش برجسته او در نقش پائولا تانکرای[2] در نمایشنامه خانم تانکرای دوم اثر سر آرتور وینگ پینرو[3] در سال 1893 بود. دو سال بعد او نقش ژولیت را در مقابل سر جانستون فوربس[4] بازی کرد و پس از آن اغلب با او ظاهر می شد. در سال 1907 او هدا گابلر[5] به یاد ماندنی در نمایشنامه هنریک ایبسن[6] به همین نام بود و در سال 1914 نقش الیزا دولیتل[7] را در پیگمالیون[8] بازی کرد، بخشی که دوستش جورج برنارد شاو[9] مخصوصاً برای او نوشت. در سال 1914 او دوباره ازدواج کرد (اولین شوهرش در سال 1900 درگذشت)، این بار با سرگرد جورج فردریک میدلتون کورنوالیس-وست[10].

او همچنین به‌عنوان ملیساند[11] در پلئاس[12] موریس مترلینگ[13]، لیدی مکبث[14] در مکبث، خانم آلوینگ[15] در ارواح[16] ایبسن[17]، مگدا[18] در مگدا اثر هرمان سودرمن[19]، کلیتمنسترا[20] در الکترای[21] سوفوکل[22] و آناستازیا[23] در نمایشنامه‌ی آناستازیا به موفقیت‌های بزرگی دست یافت. او اولین فیلم خود را در سن 68 سالگی بازی کرد و متعاقباً در چندین فیلم سینمایی دیگر ظاهر شد.[24]

در اواخر دهه 1890 بود که کمپبل برای اولین بار با جورج برنارد شاو – منتقد دراماتیک معروف مجله ساتردی ریویو[25] – آشنا شد که سخاوتمندانه بازی‌های او را تحسین می‌کرد. شاو قبل از اولین ملاقاتشان در سال 1897 از او به عنوان الهام بخش برخی از شخصیت‌های نمایشنامه هایش بهره برداری کرده بود و تلاش ناموفقی نیز در متقاعد کردن وی برای بازی نمایشنامه خود، شاگرد شیطان[26] در نقش جودیت اندرسون[27] داشت. تا اینکه در سال 1912، زمانی که آنها مذاکرات برای تولید پیگمالیون در لندن را آغاز کردند، شاو شیفتگی خاصی به "خانم پَت"[28] پیدا کرد که منجر به یک رابطه عاشقانه پرشور و در عین حال ناتمام با شیفتگی متقابل و تبادل افسانه‌ای نامه‌ها شد. اما این کمپبل بود که رابطه را قطع کرد. آنها علیرغم جدایی و ازدواج بعدی او با جورج کورنوالیس-وست، دوست باقی ماندند. اما شاو دیگر هرگز به او اجازه نداد که نقش‌هایی را که در ذهنش نوشته بود، خلق کند. هنگامی که هم که آنتونی آسکوئیث[29] در حال آماده شدن برای تولید فیلم پیگمالیون در سال 1938 بود، شاو، کمپبل را برای بازی در نقش خانم هیگینز[30] پیشنهاد کرد، اما او نپذیرفت.

در سال‌های بعد، شاو از ترس ناراحتی همسرش شارلوت پین تاونشن[31] و آسیب احتمالی که ممکن است این نامه‌ها به وجهه عمومی او وارد کند، به کمپبل اجازه انتشار یا فروش هیچ یک از نامه‌هایشان را مگر به شکل بسیار ویرایش‌شده، نداد. مکاتبات او با شاو که توسط آلن دنت[32] ویرایش شده بود، در سال 1952 منتشر شد.

کمپبل در 9 آوریل 1940 در پائو، فرانسه در سن 75 سالگی بر اثر ذات الریه درگذشت. مرگ او یکی از معدود مرگ‌های اشخاص بود که جورج برنارد شاو در یادداشت‌های روزانه‌اش یادداشت کرد.[33]

نمایشنامه پیگمالیون

پیگمالیون نمایشنامه‌ای از جورج برنارد شاو، نمایشنامه‌نویس ایرلندی است که به نام شخصیت اساطیری یونانی (که عاشق یکی از مجسمه های ساخته‌ی خودش شد و سرانجام مجسمه به فرمان آفرودیت[34] زنده شد.) نامگذاری شده است. اولین بار به زبان آلمانی در 16 اکتبر 1913 در تئاتر هافبورگ[35] در وین به نمایش درآمد. اولین نمایش به زبان انگلیسی آن در تئاتر اعلیحضرت[36] در وست اند لندن[37] در آوریل 1914 برگزار شد و هربرت بیربوهم تری[38] در نقش استاد آوایی هنری هیگینز و خانم پاتریک کمپبل در نقش الیزا دولیتل دختر گل کاکنی[39] بازی کردند.

نمایشنامه شاو، بارها اقتباس شده است، به ویژه به عنوان فیلم پیگمالیون محصول 1938، موزیکال بانوی زیبای من[40] در سال 1956 و نسخه سینمایی آن در سال 1964.

فیلم بانوی زیبای من به کارگردانی جرج کیوکر[41] و محصول سال ۱۹۶۴ کمپانی برادران وارنر[42] است که بر اساس فیلم‌نامه‌ای از آلن جی لرنر[43] ساخته شده‌است. این فیلم اقتباسی از نمایشنامه موزیکال بانوی زیبای من ۱۹۵۶ اثر کارفردریک لو[44] و نمایشنامه کمدی پیگمالیون ۱۹۱۳ نوشته جرج برنارد شاو می‌باشد.

خلاصه داستان

پروفسور «هنری هیگینز»[45] (با بازی رکس هریسون[46] ) استاد آواشناسی دانشگاه همراه با دوست زبان‌شناس‌اش «پیکرینگ»[47] (ویلفرید هاید-وایت[48]) شرط می‌بندد که می‌تواند دختر گلفروش و عامی لندنی به نام «الیزا دولیتل»[49] (آدری هپبورن[50] ) را تبدیل به بانویی متشخص کند که در میهمانی‌های اشرافی بدرخشد.

بصیرت 1403/4/29


1- Mrs. Patrick Campbell

2- Paula Tanqueray

3- Sir Arthur Wing Pinero

4- Sir Johnston Forbes

5- Hedda Gabler

6- Henrik Ibsen

7- Eliza Doolittle

8- Pygmalion

9- George Bernard Shaw

10- Major George Frederick Myddleton Cornwallis-West

11- Mélisande

12- Pelléas

13- Maurice Maeterlinck

14- Lady Macbeth

15- Mrs. Alving

16- Ghosts

17- Ibsen

18- Magda

19- Hermann Sudermann

20- Clytemnestra

21- Electra

22- Sophocles

23- Anastasia

24- https://www.britannica.com

25- Saturday Review

26- The Devil's Disciple

27- Judith Anderson

28- Mrs Pat

29-Anthony Asquith

30-Mrs Higgins

31-Charlotte Payne-Townshend

32- Alan Dent

33-https://en.wikipedia.org

34-Aphrodit

35-Hofburg

36-Majesty's Theatre

37-London's West End

38- Herbert Beerbohm Tree

39- Cockney flower-girl

40- My Fair Lady

41- George Cukor

42- Warner Bros

43- Alan Jay Lerner

44-Frederick Loewe

45- Henry Higgins

46- Rex Harrison

47-Pickering

48-Wilfrid Hyde-White

49-Eliza Doolittle

50- Audrey Hepburn

فیلم شناسی "هری پاتر"

فیلم شناسی "هری پاتر" ( در اینجا )

کاتارسیس

کاتارسیس یک واژه یونانی به معنای تطهیر، تزکیه و تخلیص است که بعدها به یک واژه علمی برای محققان تبدیل شده است. این واژه از کلمه یونانی کاتارین به معنی"پاک کردن" گرفته شده و در ادامه تطورش از حوزه مذهب، پزشکی و دیگر سنت‌های عالمانه یونانی به مباحث معاصر راه یافته است.

اما نخستین و جدی‌ترین تعریف کاتارسیس در حوزه هنرهای نمایشی همان تعاریفی را شامل می‌شود که ارسطو در"فن شعر" به آن‌ها اشاره می‌کند: «احساسی که یک روح را تحت تاثیر قرار می‌دهد، روح دیگران را هم به همان میزان متاثر می‌کند و اگر هم تفاوتی میان این تاثیرات وجود داشته باشد فقط در یکی از درجات است؛ مثلاً تفاوت در دلسوزی و ترس یا به عنوان نمونه؛ در اشتیاق. بعضی از مردم برای به دست آوردن احساس اشتیاق مستعدترند اما هنگامی که مجبور باشند از ملودی‌هایی که روح را با احساس شادی و شعف متاثر می‌کنند استفاده نمایند، با این ملودی‌های مقدس به وضعیتی عادی بازمی‌گردند و مانند معالجه از طریق پزشک، تطهیر(کاتارسیس) می‌شوند.»

سه مقاله خوب درباره ی کاتارسیس:

1- تحلیل مفهوم کاتارسیس در ساختارهای مدرن و پست‌مدرن سینمای جهان - امید رنجبر - ( PDF )

2- کاتارسیس در دوره‌های نمایشی(کلاسیک ـ مدرن) - مهدی نصیری - ( PDF )

3- کاتارسیس - مهدی نصیری - ( PDF )

"دیوار چهارم" Fourth Wall  چیست و چرا شکسته می شود؟

در این نوشتار به یکی از تکنیک های مهم هنرهای نمایشی یعنی "شکستن دیوار چهارم" می پردازیم . همچنین اشاره کوتاهی خواهد شد به خلاقیت "برشت" در تبیین "فاصله گذاری"، تفاوت نمایش های روایی و دراماتیک و ... 

 

1- متن نوشتار را در  ( ادامه مطلب  ) ملاحظه نمایید.

2- متن نوشتار را به صورت PDF از ( اینجا ) دانلود نمایید.

3- ویدئو- مقاله ای که از کانال یوتیوب Now You See It انتخاب و به طور اختصاصی توسط گروه سرویس آموزش ۲۴ فریم ترجمه و زیرنویس شده است را در ( اینجا ) مشاهده نمایید.

ادامه نوشته

"کراس اور" چیست؟

"کراس اور" (Cross Over) یکی از اصطلاحاتی است که در سال‌های اخیر نام آن را بیشتر

به گوش می خورد. چرا که هالیوود در این سال‌ها به خاطر گسترده شدن عجیب و غریبش

و البته موفقیت‌هایی که اسپین- آف‌ها و دنیاهای سینمایی و تلویزیونی به دست آورده‌،

علاقه بسیار زیادی به کنار هم جمع کردن شخصیت‌های محبوب خود پیدا کرده است.

اگرخیلی خلاصه بخواهیم بگوییم، "کراس اور" به معنی حضور یک شخصیت یا یک واقعه

داستانی از یک اثر، در اثر دیگر است. البته معمولا شخصیت‌هایی که حضور فعال و مستمر

در دو اثر مختلف دارند را "کراس اور" محسوب نمی‌کنند. "کراس اور" معمولا حالت «کمئو»

(Cameo) یا «بازیگر میهمان» دارد. اگر احیانا نمی‌دانید، کمئو به معنی حضور کوتاه، مختصر

و محدود یک شخصیت و یا حتی یک شخص معروف در یک اثر است. مثلا حضور

«استن لی» (Stan Lee) در فیلم‌های دنیای سینمایی مارول، یک کمئو محسوب می‌شود.

درنهایت هم اینکه "کراس اور" صرفا مختص به دنیای تلویزیون نیست و مثلا آثاری مانند

Avengers از دنیای سینمایی مارول، درواقع یک "کراس اور" از تمام شخصیت‌های اصلی

این دنیای سینمایی محسوب می‌شود.

 

https://gameshot.co/

اصطلاح "سینمای معناگرا"

توضیح : اینکه این واژه در چه تاریخی و توسط چه کسی وارد ادبیات سینمایی کشور شد و اینکه

آیا توانسته پوشش جامع و مانعی برای گونه ی فیلم های مورد نظرش باشد یا خیر؟ یکی از

مباحث این حوزه می باشد که برای مقدمه ضمن ارائه برخی از نظرات، یادداشتی از آقای "علیرضا

رضاداد" مدیر عامل سابق بنیاد سینمایی فارابی در نشریه "نقد سینما" ارائه می گردد.

 

مقاله:

سینمای معناگرا، چالش های تاریخی و افق های آینده

 

 

 سینمای معناگرا در ایران

 

اصطلاح «معناگرا» ، اولین بار هم زمان با بیست و سومین جشنواره

سینمایی فجر، در سال ۱۳۸۳، به کار گرفته شد. به گفته عبداله

اسفندیاری سینمای معناگرا، «ابتدا از سوی معاونت سینمایی وزارت

فرهنگ و ارشاد اسلامی، آقای محمد مهدی حیدریان مطرح شد» سپس

این اصطلاح در طی نشست هایی در بنیاد سینمایی فارابی، بررسی

شد وطبعا مخالفت ها و موافقت هایی در مورد کاربرد آن پدید آمد.

بحث هایی در باب اینکه آیا این اصطلاح، همان «سینمای معنوی» است

یا «سینمای دینی» در گرفت؛ عده ای در جهت مخالفت، این تلقی را

مطرح کردند که هر فیلمی به هر حال واجد معنایی است و از این رو این

اصطلاح نمی تواند آن سویه هایی را که مد نظر دارد، تحت پوشش قرار

دهد. مهرزاد دانش در ماهنامه سینمایی فیلم در ۱۳۸۳ نوشت: «تا

زمانی که تعریف دقیقی از این واژه نشود، پرسش ها و دغدغه ها

همچنان باقی است. آیا سینمای معناگرا درواقع همان سینمای دینی،

منتها با تعبیر مدرن تر است؟ آیا سینمای اخلاقی است؟ آیا هر آنچه در

حوزه ماتریالیسم نگنجد، قابل گسترش در سینمای معناگر است؟»  در

هر صورت، نتیجه مطرح شدن این اصطلاح این بود که معادل های

گوناگونی برای حوزه سینمایی مورد بحث پیشنهاد و بررسی شدند. از

جمله این معادل ها می توان به «سینمای عرفانی»، «سینمای

اندیشه»، «سینمای شاعرانه»، «سینمای استعلایی»، «سینمای

ماورا» و «سینمای فرانگر» اشاره کرد. عبداله اسفندیاری، جزء نخستین

افرادی بود که سعی کرد تعریف دقیقی از «سینمای معناگرا» ارائه دهد و

حدود و ثغور آن را مشخص کند تا عملاً این اصطلاح در تقابل با معادل

های پیشنهاد شده، تثبیت شود.

اسفندیاری در رد هر کدام از اصطلاحات دیگر دلیلی ارائه می دهد و برای

مثال سینمای ماورا را از آن جهت مناسب نمی داند که به زعم او

سینمای معناگرا به امور ماورایی می پردازد، اما زندگی عینی را نیز

فراموش نمی کند. او همین اصطلاح «معناگرا» را ماحصل تمامی

اصطلاحات پیشنهادی دیگر می داند و از این جهت آن را جامع و مانع می

خواند. از نظر او سینمای معناگرا سینمایی است که توجه به واقعیت

های جاری زندگی بشری را عطف به رموز باطنی آن در نظر قرار می

دهد، به این معنی می کوشد از «صفات به ذات پدیده ها»، از «صورت به

معنای آنها»، از «ظاهر به باطن»، از «ماده به جان» ، از «جسم به روح»

و از «شهود به غیب» گذر کند و هیچ یک را نادیده فرو نگذارد.

 

 سینمای معناگرای ایران و  شرق شناسی

 

پرداختن به سینمای معناگرا از منظر شرق شناسی، در واقع حول نقدی

صورت می پذیرد که این سینما را در راستای باز نمایی های شرق

شناسانه قرار می دهد. یعنی در واقع در ادامه نقد به رویکردهای شرق

شناسانه، چنین سینمایی هم به عنوان مصداقی از عینیت یافتن اهداف

شرق شناسانه در متون، مطرح می شود. نکته این بحث در اینجاست که

این بار خود شرقیانند که تصویرشان را در متون سینمایی شان، شرق شناسانه

بازنمایی می کنندیعنی تصویری که در فیلم های حوزه سینمای معناگرای ایران ارائه

می شود، خودآگاه یا ناخودآگاه، در جهت

گفتمان کلیشه ساز مسلط غربی است. طبق نقدی که بر شرق

شناسی وارد است، این گونه فیلم ها، بیش از آنکه بر مبنای واقعیت

شرق باشند، بر اساس میلی هستند که نگاه غربی به دیدن فرهنگ

شرقی دارد. «دیگری» همواره به عنوان ابژه نگاه بسیار جذاب، مرموز و

ناشناختنی و دست نیافتنی بوده است؛ اما در پس این جاذبه، نکته ای

نهفته است که می توان آن را دلیل اصلی میل به دیدن «دیگری»

دانست: تثبیت خود و اطمینان از خود به میانجی نگاه به دیگری. خود و

دیگری هم زمان ساخته و پرداخته و تثبیت می شوند. پس، غرب از طریق

دیدن شرق، وجوه تفاوت خودش با آن را نیز متوجه شده و از این بابت به

احساس امنیت و اطمینانی ناشی از این تفاوت، نائل می گردد. تصاویری

که در سینمای معناگرای ایران از زندگی های محلی و بومی و قومی

نشان داده می شود، اغلب در راستای بازنمایاندن وجهِ بدویِ زندگی

های روستایی و رسوم و خرافات و عقاید عجیب و غریب بومی و تعصبات

قومی و انفعال و مقهورماندگی و ستم پذیری هستند؛ پس تعجبی ندارد

که در مقابل، جایگاه متمدن و پیشرفته و دموکراتیک غرب هم به طور

ضمنی، درون همین متون تثبیت شود. لحظه ای از زاویه نگاه غربی این

تصاویر را بنگریم: به راستی چه جالب که هنوز در جاهایی از این کره

خاکی انسان هایی چنین بدوی، چنین غیر عادی، چنین عجیب و مرموز

وجود دارند که این گونه مقهور طبیعت و سرنوشت، بدون اینکه قصد

دخالت در تقدير را داشته باشند، یا بخواهند با مداخله ای فعال و

سوبژکتیو روند زیستن ملال آور و تحت ستم خود را تغییر دهند، آرام و

مخمور، زندگی نباتی خود را با سختی و مشقت ناشی از بدویت و

جباریت ادامه می دهند؛ و راستی چه خوب که ما – غربی ها - پیشرفته

و متمدن و دموکرات و مدرن هستیم...

@artsearching

 

 

 

اسپین-آف چیست؟

عشق و علاقه به هالیوود و سینمای خارج از مرزهای ایران، چیزی نیست

که در کشور ما زیاد به آن بها داده شود و به همین دلیل بسیاری از

اصطلاحاتی که در رابطه با دنیای سینما و تلویزیون وجود دارد، دست

نخورده و به همان صورت انگلیسی در زبان ما هم تکرار می‌شوند. Spin-

Off یکی از همین اصطلاحات است که نه معادل فارسی برایش پیدا شده

است، و نه کلمه‌ای است که بتوان به راحتی آن را ترجمه کرد. شاید

بهترین ترجمه‌ای که بتوان برای این اصطلاح نوشت، عبارت «محصول

جانبی» باشد. اما از آنجایی که «محصول جانبی» نه به دل می‌نشیند و

نه در میان فیلم‌بازان کشور جا افتاده است، ما هم در این متن از همان

کلمه اسپین-آف استفاده می‌کنیم.

اسپین-آف از آن دست اصطلاحاتی است که بدون ذکر مثال، توضیح

دادنش تقریبا غیرممکن است و بدتر خواننده را گیج می‌کند پس از همین

اول، کار را با یک مثال شروع می‌کنیم. شاید اولین باری که مردم ایران به

صورت جدی کلمه اسپین-آف را شنیدند، بخاطر سریال Arrow بود. این

سریال هم‌اکنون با 3 اسپین-آف شاخص، یکی از اسپین-آفی‌ترین

سریال‌های دنیاست! در فصل دوم سریال Arrow، ما شاهد شخصیتی به

نام «بری الن» (Barry Allen) بودیم که یک دانشمند جوان و باهوش بود.

اواخر قسمتی که بری الن در آن حضور داشت، در یک شرایط خاصی به

او صاعقه برخورد کرد و دیگر تا آخرین قسمت از فصل 2 سریال Arrow هم

خبری از این شخصیت نبود. اما بعد از تمامش شدن فصل 2 سریال

Arrow، شبکه CW سریالی به نام Flash را معرفی کرد که شخصیت

اصلی‌اش همان بری الن بود که حالا بخاطر اون صاعقه‌ای که بهش

برخورد کرده بود، دارای سرعتی غیرقابل تصور شده بود. درواقع بری الن

بجای اینکه در همان سریال Arrow بماند، وارد سریال جدیدی به نام

Flash شد و در این سریال وارد ماجراهایی کاملا متفاوت با داستان‌های

سریال Arrow شد. اما هم Arrow و هم Flash در یک دنیای خیالی

مشترک رقم می‌خورند و Arrow یک شهر از این دنیای خیالی را به تصویر

می‌کشد و Flash هم شهر دیگری را درنتیجه داستان‌هایشان هم از

یکدیگر مستقل هستند و به همین دلیل اگر مثلا از Arrow خوشتان

نمی‌آید، می‌توانید بدون هیچ مشکلی سریال Flash را مشاهده کنید و یا

برعکس. اما، این مستقل بودن به معنی جدا بودن نیست و هرزگاهی

هم یک یا چند تن از شخصیت‌های Arrow به سریال Flash می‌روند و

برعکس این اتفاق هم بارها رقم خورده است. اسپین-آف در اصطلاح،

دقیقا همین است یعنی دو، یا چند اثر در یک دنیای مشترک رقم بخورند و

باهم دیگر تعامل هم داشته باشند اما از نظر داستانی مستقل باشند و

اینگونه نباشد که برای تماشای یکی از این آثار، مجبور باشید تمام آثار

اسپین-آف‌های دیگر را هم مشاهده کنید. هرچند مشخص است که اگر

تمام اسپین-آف‌های یک اثر را مشاهده کنید، می‌توانید درک بهتری

نسبت به دنیای آن اثر داشته باشید. ضمن اینکه هرزگاهی «کراس‌اور» یا

همان CrossOver هم در بین این اسپین‌آف‌ها رخ می‌دهد که به زودی در

این رابطه هم توضیحاتی ارائه خواهیم داد.

برای بهتر جا افتادن مطلب، چند مثال کاربردی دیگر هم می‌زنیم. ببینید ما

گفتیم اگر چند اثر در یک دنیای به خصوص رقم بخورند، آن دو اثر به

احتمال زیاد اسپین-آف هم هستند اما این موضوع همیشه هم صدق

نمی‌کند. شاید بهترین مثال برای این موضوع، بتمن باشد! تاکنون چندین

و چند فیلم از بتمن ساخته شده که همه آن‌ها هم در شهر گاتهام رقم

خورده‌اند اما به خوبی می‌دانیم که این بتمن‌ها هیچ ربطی به هم ندارند

و در نتیجه اسپین-آف همدیگر، نیستند. این موضوع در رابطه با

اسپایدرمن جدید سینما هم صدق می‌کند. نکته مهم دیگر، این است که

نیازی نیست اسپین-آف‌ها از جنس یکدیگر باشند. مثلا همین سریال

Arrow، یک اسپین-آف دیگر هم با نام Vixen دارد که درواقع یک سریال

انیمیشنی است. یا مثلا دنیای تلویزیونی مارول (Daredevil و رفقا!) هم

به نوعی اسپین-آف دنیای سینمایی مارول محسوب می‌شوند. اما دنیای

تلویزیونی DC (یعنی Arrow و رفقا) اسپین-آف دنیای سینمایی DC

نیستند، چون علی رغم اینکه اسما، در یک دنیای مشترک رقم

می‌خورند، اما هیچ ربطی به یک دیگر ندارند و کاملا از همدیگر جدا

هستند. یک نکته دیگر هم اینکه همیشه مانند مثالی که در ابتدا گفته

شد، یک اثر والد وجود ندارد که بقیه آثار اسپین-آف آن باشند. به عنوان

مثال در دنیای تلویزیونی مارول تمام سریال‌های Daredevil و Jessica

Jones و به صورت همزمان اسپین-آف یکدیگر هستند و هیچکدام والد

سریال دیگر نیست. دنیای سینمایی مارول و دنیای سینمایی DC هم

دقیقا به همین ترتیب هستند. درواقع تنها زمانی اسپین-آف به صورت

والد-فرزند وجود دارد که تا قبل از موفقیت‌های والد، هیچ برنامه‌ریزی‌ای

برای ساخته شدن فرزندها وجود نداشته باشد. درست مانند اسپین-

آف‌های  Arrow که همگی صرفا بخاطر موفقیت‌های این سریال ساخته

شدند و اگر Arrow نبود، آن‌ها هم هرگز ساخته نمی‌شدند. پس در این

مورد خاص، Arrow اسپین-آف نیست، ولی Flash و Legends Of

Tomorrow و Supergirl همگی اسپین-آف هستند. یا در یک مثال

باکلاس‌تر (!)، Breaking Bad اسپین-آف نیست ولی Better Call Saul

اسپین-آف محسوب می‌شود.

 

توسط : کسرا جلیلیدر تاریخ : 15 اسفند 1396

 

http://gameshot.co/%D8%A7%D8%B3%D9%BE%DB%8C%D9%86-%D8%A2%D9%81-%DA%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D8%9F-%D8%AA%D9%88%D8%B6%DB%8C%D8%AD%D8%A7%D8%AA%DB%8C-%D9%85%D8%AE%D8%AA%D8%B5%D8%B1-%D9%88%D9%84%DB%8C-%D8%AC%D8%A7%D9%85%D8%B9/

مکالمه زیبای آقا موشه و خاله سوسکه در " شهرقصه "

خاله سوسکه: مادرم زينت خانوم .گيس داره قد کمون. از کمون بلند تره.

از شبق مشكي تره. به کَس کَسونم نمي ده. به همه کسونم نمي ده.

به راه دورم نمي ده. به مرد کورم نمي ده.

 ميمون: به کي مي ده؟

خاله سوسکه: به کسي مي ده که کس باشه.قباي تنش اطلس باشه.

خرس: به مرد رمال نمي ده؟

خاله سوسکه: نه که نمي ده.

روباه: به خرس و روباه  نمي ده ؟

خاله سوسکه: نه که نمي ده .

سگ: به مرد عطار نمي ده ؟

خاله سوسکه: نه که نمي ده .

خر: به مرد خراط نمی ده ؟

خاله سوسکه: نه که نمي ده .

 

( موش با حالتي عاشقانه به خاله سوسکه سوسكه نزديك مي شه) :

 موش: به من مي ده ؟!

خاله سوسکه: سرکار عالي کي باشن ؟

موش: عاشقم. عاشق بي دلم من .

خاله سوسکه: دلت کجاس ؟

موش: فنا شد . فناي اون چشا شد.

خاله سوسکه: کدوم چش؟

موش: همون چش که خوابو بردش .

خاله سوسکه: کدوم خواب ؟

موش: خوابي که ازم فرار کرد .

خاله سوسکه: کجا رفت ؟

موش: تو باغچه .

خاله سوسکه : باغچه کجاس ؟

موش: تو باغه .

خاله سوسکه:کدوم باغه ؟

موش: باغی که تو شهر رؤياست

خاله سوسکه: کدوم شهر؟

 موش: همون شهر که تو ی خوابه .

خاله سوسکه کدوم خواب ؟

موش: همون خواب که از چش ام رفت .

خاله سوسکه:کدوم چش ؟

موش: همون چش که غرق آب شد .

خاله سوسکه:کدوم آب ؟

موش: همون آب که سيل آوردش .

خاله سوسکه :کدوم سيل ؟

موش: همون سيل که اشک آوردش .

خاله سوسکه:کدوم اشک ؟

موش: همون اشک که از چش ام ريخت .

خاله سوسکه :کدوم چش ؟

موش: همون چش که غرق خونه .

خاله سوسکه :کدوم خون ؟

موش: همون خون که از دل اومد .

خاله سوسکه :کدوم دل ؟

 موش: دلي که اسير زلفه .

خاله سوسکه:کدوم زلف ؟

موش: زلفي که چو شب سياهه .

 خاله سوسکه:کدوم شب ؟

موش: همون شب که تو چشاته .

خاله سوسکه:کدوم چش ؟

موش: همون چش که مسته مسته .

 

خرس: نگو که دلوم شكسته .

 

موش: همون چش که پر شرابه .

 

 خرس: نگو که دلم کبابه .

 

موش :چشي که همش اُميده .

خاله سوسکه: اميد کجاس ؟

موش: برآبه .

 بيا بريم بيا بريم .

 

( موش دست خاله سوسکه سوسكه را مي گيره و  از صحنه خارج مي شن. اهالي شهر هم يكي يكي خارج مي شوند . )

اسطوره های ژاپن

 

تنگو Tengu  موجودی افسانه ای است که در هنر، تئاتر، ادبیات و

باورهای عامیانه مردم ژاپن متجلی شده است. هر چند تنگوها به صورت

ارواحی وحشتناک معرفی می شوند، اما گاه به مثابه خدایان آیین شینتو

مورد پرستش قرار می گیرند. زائران معابد شینتو بر این باورند که غالباً

درختان کاج و جنگل های اطراف این معابد، مأوای تنگو است. افسانه

هایی که از اونی یاد می شود غالباً بودایی است. بودیسم برای مدت

زمان زیادی بر این نظر بود که تنگوها شیاطینی مزاحم و پیام آوران جنگ

هستند. اما این دیدگاه بودایی به مرور زمان نرمتر شده است. اینک

تنگوها روح محافظ کوه ها و جنگل ها هستند و البته همچنان خطرناک

محسوب می شوند.

 

 

یُوکای  Yōkai (به معنی روح، دیو، یا تجسم) رده ای از اوباکه، آفریده هایی افسانه

ای در فولکلور ژاپنی است. خود یوکای ها هم اختلاف زیادی با هم دیگر دارند. بعضی

دارای ویژگیهای قسمتی آدمی مانند و قسمتی جانوری هستند (مانند کاپا و تنگو).

یوکای عموماً دارای نوعی نیروی معنوی و ما وراء طبیعیست، و برای همین است که

برخورد آدمیزاد و یوکای خطرناک است. یوکایها هم در بنی آدم انگیزه ها و برنامه

هایی می بینند که قابل درک و فهمیدن نیست. در عصر ادو هنرمندان بسیاری مانند

توری یاما سکیئن یوکای های بسیاری را ملهم از فولکلور ژاپنی آفریده، که امروزه

برخی از آنها به خطا یوکای افسانهای اجدادی به شمار می آیند. برخی یوکای ها به

سادگی از آدمیزادها اجتناب می کند؛ آنها منطقه های منزوی دور از جای سکونت

آدمیزاد را تفضیل می کنند. هرچند برخی دیگر از یوکایها زندگی نزدیک جای سکونت

آدمیزاد را می گزیند. یوکای ها معمولاً اتصال با آتش، جهت شمال شرقی و فصل

تابستان دارد.

بلاک باستر ( Block Buster )

فیلم های بسیار پر خرج و عظیم که معمولا طولانی تر از زمان فیلم های

عادی هستند و پر آب و رنگ ساخته می شوند و معمولا از دکورهای عظیم

استفاده می کنند. این فیلم ها با توجه به هزینه ای که در بر داشته اند باید

فروش زیادی بکنند تا به سوددهی برسند. بلاک باستر هم معنای پرخرج را

با خود دارد و هم معنای پر فروش را.

برای درک بهتر مقاله از نیویورک تایمز را مرور می کنیم:

 

( بقیه در ادامه مطلب )

 

 

ادامه نوشته

یک عکس - یک دنیا سینما

 

این عکس که برخی از بزرگترین کارگردانان و نویسندگان سینما در آن

حضور دارند نوامبر سال ۱۹۷۲ در مهمانی در خانه جرج کیوکر فیلمساز

آمریکایی در لس آنجلس که به افتخار حضور لوئیس بونوئل فیلم ساز

اسپانیایی برگزار شده بود ، گرفته شده است.

 ایستاده (از چپ به راست) : رابرت مالیگان (کارگردان نامزد اسکار برای

فیلم «کشتن مرغ مقلد»)، ویلیام وایلر (برنده سه اسکار کارگردانی برای

«بهترین سال های زندگی ما»، «بن هور» و «خانم مینیور»)، جرج کیوکر

(برنده اسکار کارگردانی برای «بانوی زیبای من»)، رابرت وایز (برنده دو

اسکار کارگردانی برای «آوای موسیقی (اشک ها و لبخندها) و «داستان

وست ساید»)، ژان کلود کریر (فیلمنامه نویس آثار موخر بونوئل و نامزد

سه جایزه اسکار فیلمنامه نویسی و برنده یک اسکار فیلم کوتاه)، سرژ

سیلبرمن (تهیه کننده فیلم های دوره موخر بونوئل)

نشسته (از چپ به راست) : بیلی وایلدر (برنده دو اسکار کارگردانی برای

«تعطیلی از دست رفته» و «آپارتمان» و برنده سه اسکار فیلمنامه

نویسی برای «تعطیلی از دست رفته»، «آپارتمان» و «سانست بلوار»)،

جرج استیونس (برنده دو اسکار کارگردانی برای «غول» و «مکانی در

آفتاب»)، لوئیس بونوئل (نامزد دو اسکار فیلمنامه نویسی برای «جذابیت

پنهان بورژوازی» و «این میل مبهم هوس»)، آلفرد هیچکاک (نامزد پنج

اسکار کارگردانی برای «روانی»، «پنجره عقبی»، «طلسم شده»، «قایق

نجات» و «ربه کا»)، رابرت مامولیان (کارگردان «نقاب زورو» و «دکتر جکیل

و آقای هاید»)

پوستر هفتادو یکمین جشنواره فیلم کن - 2018

 

تصویری از "ژان پل بلموندو"  و  "آنا کارینا" در فیلم "پیرو خله" اثر "ژان لوک گدار"

 

نتایج اسکار 2018  ( صرفاً جهت تکمیل آرشیو وبلاگ)

 

متن کامل در ادامه ی مطلب

ادامه نوشته

فیلم سازان بزرگی که هیچگاه برنده جایزه اسکار نشدند ...

این اسامی از بین کارگردانانی انتخاب شده که تمام یا اکثر دوران فیلمسازیشان را

در آمریکا سپری کرده اند و فیلم هایشان هم به زبان انگلیسی بوده است. گفتنی

است در این فهرست، نام کارگردانان جوانی مثل کریستوفر نولان، دارن آرنوفسکی،

پل توماس اندرسون، دیوید فینچر و .. که همچنان فرصت های زیادی را برای دریافت

این جایزه دارند لحاظ نشده است.

 

 

استنلی کوبریک 1928 - 1999

 

اگر به کسی که اهل سینما و فیلم دیدن باشد و اطلاعاتی درباره ی تاریخچه اسکار

نداشته باشد بگوییم که کوبریک به خاطر خلق هیچ کدام از شاهکار هایش اسکاری

نگرفته ، قطعا او نیز فکر خواهد کرد که ما دیوانه شده ایم یا شاید داریم با او شوخی

می کنیم . ولی نه تنها کارگردانی و نویسندگی او مورد بی توجهی داوران وقت

آکادمی قرار گرفت بلکه فیلم های او هم با بی مهری شدیدی مواجه شد . شاهکار

هایی مثل "پرتقال کوکی" ، "اودیسه ی فضایی" ، "دکتر استرانجلاو" ، "غلاف تمام

فلزی" و ... که هیچ کدام نه موفق به دریافت اسکار بهترین فیلم شدند ، نه بهترین

کارگردانی و نه بهترین فیلمنامه . البته کوبریک برای بهترین جلوه های ویژه ی

اودیسه ی فضایی اسکار گرفته ، ولی خیلی بد است که کارگردان بزرگی مثل او با

این همه ظرافت در آثارش فقط یک اسکار جلوه های ویژه برده باشد.

 

آلفرد هیچکاک  1899 - 1980

 

بله آلفرد هیچکاک هم هیچگاه موفق به دریافت اسکار نشد . او که تمام آثارش به

زبان انگلیسی بود و از سال 1940 به بعد ، فیلم هایش را در آمریکا ساخت،  مرتب

مورد بی توجهی داوران آکادمی قرار گرفت . او پنج بار کاندید دریافت اسکار بهترین

کارگردانی شد ولی هیچگاه به این جایزه دست نیافت ، هرچند یک اسکار افتخاری

در سال 1968 به او داده شد. گفتنی است فیلم "ربکا" به کارگردانی وی در سال

1940 برنده ی اسکار بهترین فیلم شد که البته در چنین مواقعی جایزه به تهیه کننده

اهدا می شود نه کارگردان.

 

سیدنی لومت  1924 - 2011

 

خالق آثار بزرگی چون  "دوازده مرد خشمگین" ، "بعد از ظهر سگی" و "شبکه" ، پنج

بار کاندید دریافت اسکار شد اما با وجود ساخت آثاری تاثیر گذار ، هیچگاه برنده جایزه

اسکار نشد . هر چند او هم مانند هیچکاک در آخرین سالهای زندگیش یک اسکار

افتخاری گرفت.

 

رابرت آلتمن  1925 - 2006

 

آلتمن را یکی از تجربه گرا ترین کارگردانان هالیوود می نامند . کسی که همیشه با

فیلم هایش در خلاف جهت سیاست های هالیوود گام بر می داشت . او یکی از

آخرین بازمانده های کارگردانان افسانه ای سینما بود که در طول دوران حرفه ای ش

پنج بار کاندید اسکار بهترین کارگردانی شد ولی از دریافت آن ناکام ماند . به آلتمن

هم در ماه های پایانی زندگیش یک اسکار افتخاری اهدا شد.

 

سرجیو لئونه  1929 - 1989

 

اگر چه اکثر فیلم های او مثل "خوب، بد، زشت" در خارج از آمریکا ساخته شد ولی

همواره این فیلم ها با استقبال تماشاگران آمریکایی همراه بوده است . علاوه بر این

، دو فیلم "روزی روزگاری در غرب" و "روزی روزگاری در آمریکا" به زبان انگلیسی

ساخته شد ولی نه خود لئونه و نه هیچ کدام از شاهکارهایش حتی کاندید دریافت

اسکار هم نشدند !

 

جان کاساوتیس  1929 - 1989

 

او را بنیانگذار سینمای مستقل آمریکا می نامنند . فیلم سازی منحصر بفرد که فیلم

های کم هزینه اش همیشه مورد توجه منتقدین قرار می گرفت . به خاطر سبک

کاری جان ، او را گدار سینمای آمریکا نیز می نامنند . علاوه بر آن او بازیگر قابلی هم

بوده است . چهره ی او را می توانید در فیلم بچه ی رزماری ، در نقش همسر

رزماری به خاطر بیاورید . او سه بار کاندید دریافت اسکار شد . یک بار به عنوان

کارگردان ، یک بار به عنوان فیلمنامه نویس و یک بار هم به عنوان بازیگر.

 

ساموئل فولر  1912 - 1997

 

فولر را یاغی سینمای آمریکا می نامنند . فیلم سازی منحصر بفرد و مستقل که

همیشه فیلم هایش در تناقضی آشکار با هالیوود بود . او در زمان حیاتش مورد بی

توجهی شدید سینمای آمریکا و هالیوود قرار گرفت ولی در عوض موفق شد

طرفداران سرسختی را در بین سردمداران موج نوی فرانسه پیدا کند . منتقدین

آمریکایی تازه بعد از مرگ فولر بود که به سمت آثار وی آمدند . او علا رغم ساخت

فیلم های تاثیر گذار و گاها جنجالی ، هیچوقت کاندید دریافت جایزه ی اسکار نشد.

اسکورسیزی در یکی از مصاحبه هایش گفته است : بدون شک فولر کلّه شق ترین

فیلمساز دهه ی پنجاه سینماست.

 

 

دیوید لینچ  January 20, 1946

 

او در نظر سنجی روزنامه گاردین که در سال 2003 از منتقدان سینما در سراسر

جهان صورت گرفت به عنوان بهترین کارگردان زنده ی دنیا انتخاب شد. وی همچنین

در سایت معتبر اند ساوند هم به عنوان بهترین فیلمساز مستقل جهان شناخته شد.

فیلم های این کارگردان اگرچه  در گیشه هیچوقت موفق نبودند ولی همواره مورد

توجه منتقدین قرار گرفته است. در این میان نباید از طرفداران دو آتشه ی آثار وی هم

به سادگی گذشت. لینچ مجموعاً چهار بار کاندید جایزه ی اسکار شده که سه تای

آن برای بهترین کارگردانی و یکی از آنها برای بهترین فیلمنامه بوده است ولی تا به

امروز موفق به دریافت این جایزه نشده است.

 

برایان دی پالما  September 11, 1940

 

دی پالما را به همرا کارگردانانی مثل کاپولا ، اسکورسیزی و اسپیلبرگ  ، بنیانگذاران

هالیوود معاصر می نامنند . هرکدام از این کارگردانان با سبک فیلم سازی خود راه را

برای فیلم سازان نسل بعد خود باز کردند ولی در ادامه دی پالما نسبت به سه

کارگردان دیگر کمتر مورد توجه قرار گرفت. به خاطر همین است که وی را مرد تنهای

هالیوود نیز می نامند . او با وجود ساخت فیلم های موفقی چون "تسخیر ناپذیران" و

"صورت زخمی" هیچگاه حتی کاندید دریافت جایزه ی اسکار هم نشد . سینمای او را

تحت تاثیر سینمای هیچکاک می دانند و عده ای حتی او را متهم به تقلید از آثار

هیچکاک می کنند ولی وقتی آکادمی به خود آلفرد هیچکاک اسکاری نداده است ،

اسکار نگرفتن دی پالما چیز عجیبی نیست.

 

هاوارد هاکس 1896 - 1977

 

هاکس ، از جمله فیلم سازان خوش نامی است که به هر ژانری که وارد شده ،

توانسته اثری قابل تحسین و ماندگار خلق کند. او که با ساخت فیلم های مطرحی

چون "ریو براوو" ، "رودخانه ی سرخ" ، "خواب بزرگ" و "تنها فرشتگان بال دارند" یکی

از کارگردانان مؤلف زمان خود و یکی از مهمترین فیلم سازان تاریخ سینما به حساب

می آید ، فقط یک مرتبه در سال 1941 برای کارگردانی فیلم "گروهبان یورک" نامزد

جایزه ی اسکار شده است.

 

ریدلی اسکات  November 30, 1937

 

اسکات هم از کارگردان هایی است که هنوز دستش به مجسمه ی اسکار نرسیده

است . کارگردان آثار موفقی چون "بیگانه" ، "بلید رانر" و "گلادیاتور" تا به امروز سه

بار کاندید دریافت این جایزه شده است که هر سه ی آنها به بعد از سال 90 بر می

گردد. با وجود این به هیچ عنوان نمی توان از تاثیرات ریدلی اسکات بر سینمای

هالیوود چشم پوشی کرد . گفتنی است اسکات پس از ساخت آخرین فیلمش تحت

عنوان "مریخی" ، طبق پیش بینی منتقدان ، شانس اصلی دریافت اسکار بهترین

کارگردانی به حساب می آمد ولی پس از اعلام اسامی نامزدها ، در عین ناباوری

نامی از این کارگردان کهنه کار در بین نامزدها دیده نشد . علاوه بر این فیلم

"گلادیاتور" به کارگردانی وی در سال 2000 برنده ی جایزه ی بهترین فیلم سال شد

ولی اسکار بهترین کارگردانی به استیون سودربرگ تعلق گرفت.

 

سینما و معماری

سینما و معماری – نویسنده: امیرحسین خلیلی

 

فایل ( PDF )

 

مأخذ :

http://ayenehschool.ir/school/%D8%B3%DB%8C%D9%86%D9%85%D8%A7-%D9%88-%D9%85%D8%B9%D9%85%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D9%82%D8%B3%D9%85%D8%AA-%D9%BE%D9%86%D8%AC%D9%85-%D9%88-%D9%BE%D8%A7%DB%8C%D8%A7%D9%86%DB%8C/

پیشکسوتان تئاتر ایران

 

 

محمد علی جعفری، فرزانه تاییدی، جعفر والی، امیرسلیمانی، اکبر زنجانپور، شکوه

نجم آبادی، هادی اسلامی و ...

یادی از یک نوستالژی - سریال زورو

 

سریال تلوزیونی زورو بر اساس شخصیت خیالی و داستانی زورو نوشته جانستون

مک کالی در سال 1957 ساخته شد. این مجموعه تلویزیونی شامل 78 قسمت 25

دقیقه ای و 4 قسمت 50 دقیقه ای بود. این سریال پرطرفدار اولین بار  از سال 1355

تا 1357 با دوبله فارسی از تلویزیون پخش شد.

 

بازیگران :

گای ویلیامز (در نقش : زورو- دون دیگو)

جین شلدن (در نقش : برناردو-خدمتکار کرولال دون دیگو)

هنری کالوین (در نقش : گروهبان گارسیا)

 

دوبلور زورو در این سریال غلامعلی افشاریه بود.

 

 

@oscarfilm1 کانال اسکار فیلم

 

 

فدریکو فلینی به همراه همسرش جولیتا ماسینا ( بازیگر فیلم جاده )

مقبره کیشلوفسکی

ستاره ها

هیروشیما عشق من - آلن رنه ( Alain Resnais )

 

 

هیروشیما عشق من محصول سال 1959 فرانسه و ژاپن است. فیلمی

 

فرمیک در ستایش صلح و عشق است.آلن رنه در این فیلم به زبانی

 

سخن می گوید که نمونه اش را در سینما کمتر دیده ایم.فیلمی ضد

 

جنگ با تمی شاعرانه که در دل فیلم نامه ای بی نقص و محکم جای

 

گرفته است.

 

هیروشیما عشق من داستان زنی بازیگر است که برای مدتی کوتاه

 

به ژاپن می آید و قرار است در فیلمی صلح محور با محوریت بمباران

 

هیروشیما بازی کند.در هیروشیما با مردی ژاپنی آشنا می شود که

 

این آشنایی باعث پیوند خوردن خاطرات دو نفر و عشق ها و حوادث

 

گذشته آن ها می شود.

 

سکانس اول فیلم یکی از متفاوت ترین سکانس های سینماست.

 

صحنه ی عشق بازی زن و مرد ژاپنی همراه با روایتی که زن از هیروشیما

 

دارد.این دو نفر چنان با هیروشیما و فجایع و ضایعات آن اجین شده اند

 

که صحنه ی عشق بازیشان توامان همراه با سکانس هایی از شهر

 

ویران شده است و این را آلن رنه به صورتی نشان می دهد که این

 

فاجعه از هر نظر دردناک جلوه کند آنجایی که دیالوگ های زن در مورد

 

خاکستر های به جا مانده از هیروشیما به خاکستر شدن صحنه ی

 

عشق بازی پیوند می خورد.تک برداشت هایی سریع از هیروشیما با

 

روایت دردناک زن و دیالوگ های پارادوکسیکال منتقل شده بین او و مرد

 

ژاپنی تاثیر عمیقی در بهتر فهمیده شدن تلفات این بمباران اتمی می

 

گذارد.دیالوگ ها ضربدری و ریتم دار به صورت شاعرانه بیان می گردد

 

که از قلم قوی فیلم نامه نویس فیلم نشات می گیرد.دوراس، نویسنده

 

فیلم اهل رمان و ادبیات هست و این ادبیات شاعرانه به شدت به تاثیر

 

گذاری این فیلم کمک کرده است و برگ برنده اصلی آلن رنه در این فیلم

 

 

بدون شک دوراس فیلم نامه نویس است.

 

 

 

 

 

 

یکی از محوریت های اصلی درون مایه ی فیلم های آلن رنه خاطرات

 

گذشته،گذر عمر و مرگ هست که در هیروشیما عشق من نیز این

 

مضامین نمود کاملی یافته است.زن مدام دارد از فراموشی خاطرات

 

و فراموش کردنشان صحبت می کند وبه خودش اعتراض دارد واین در

 

بسیاری از نماهای فیلم به تصویر کشیده می شود و بدون شک بهترین

 

نمایی که این مهم را نشان می دهد نمایی است که زن دارد با خودش

 

در آینه حرف می زند و فراموش کردنش را توسط بازتاب آینه دریافت

 

می کند.اما در مواجه با مرد ژاپنی است که او دارد گذشته اش،دردهایش

 

و جدایی هایش را به یاد می آورد.به یاد شهر فراموش شده اش

 

می افتد،به یاد اولین عشق زندگیش می افتد.عشق او به سربازی

 

آلمانی در زادگاهش نوور که قربانی جنگ آلمان و فرانسه می شود و

 

کشته می شود و غم او در یاد زن می ماند.مرد ژاپنی برای او نقش

 

سرباز مرده را بازی می کند و زن با عشق مرده اش حرف می زند.گذ

 

ر عمر هم در این فیلم در دیالوگی که زن فریاد می زند:یه زمانی خیلی

 

جوون بودم” به گویاترین شکل ممکن نمایش داده می شود.سایه مرگ

 

هم که در تار و پود اثر جای گرفته است.او زیبایی عشق را با مرگ در

 

سکانس های زیادی از فیلم پیوند می دهد و روایت فلش بکی که آلن

 

رنه در این فیلم به کار برده است را در کمتر فیلمی می توان مشاهده

 

کرد.فلش بک هایی که زمان در فیلم را یکی از شخصیت های محوری

 

معرفی می کند.زمانی که مانند یک رمان سیال ذهن همچون کارهای

 

ویرجینیا وولف و جیمز جویس سیر خطی شبانه روزی ندارد و در افکار

 

شخصیت ها معنی پیدا کرده است.در واقع رنه نوعی از روایت را بنا

 

گذاشت که قبل از او کمتر سینماگری این نوع روایت خیر خطی را بنا

 

گذاشته بود.هیروشیما عشق من مهم ترین و موفق ترین فیلم در

 

استفاده از این نوع روایت غیرخطی و استفاده از فلش بک در آن

 

سال ها بود.

 

 

 

 

 

 

یکی از بهترین سکانس های فیلم آنجایی است که زن به مرد ژاپنی

 

در حال خواب می نگرد و ناگهان او را عشق سابقش میبیند که مجروح

 

روی تخت افتاده است و دوباره تبدیل به مرد ژاپنی می شود.یک رفت

 

و برگشت سریع سکانس که با یک تک برداشت به بهترین شکل ممکن

 

فراموشی و یادآوری زن را نمایش می دهد.زن به درد کشیدن اعتقاد

 

دارد و معتقد است که این درد کشیدن کمی از درد مرگ را آرام می کند.

 

شخصیت پردازی دوراس در این فیلم بی بدیل است.همان طور که عرض

 

کردم از سکانس یک شخصیت های زن فرانسوی و مرد ژاپنی به بهترین

 

نحو پرداخته می شوند و شخصیت هایشان با محل زادگاهشان یعنی

 

هیروشیما و نوور یکی می گردد.مرد ژاپنی قرار است غریبه ای برای

 

زن باشد و نقش مرد مرده او را ایفا کند که این مرد هم به خاطر

 

موقعیت های جغرافیایی و اجتماعیش عاشق او می شود.عشقی که

 

به شهر محل زندگی آن ها هم پیوند می خورد.شهر در فیلم آلن رنه

 

به یکی از شخصیت های محوری تبدیل می گردد که شخصیت های زن

 

و مرد فیلم را به خود وابسته کرده است.انسان ها به جغرافیایی که در

 

آن زیست کرده اند وابسته اند و خاطرات آن ها را نمی توانند از یاد ببرند

 

حتی اگر با تغییر مکان بخواهند تغییر هویت بدهند.

 

یکی از نقاط قوت فیلم از دیالوگ های شاعرانه ی مارگریت دوراس

 

نشات می گیرد که مخاطب را با نوعی بی بدیل از بیان آشنا می کند.

 

بیانی که پازولینی و پاراجانف نیز بعدها به آن دست می یابند که همان

 

پیوند محکم ادبیات و شعر با سینماست و این به تاثیرگذاری تصویر

 

سینمایی کمک شایانی می کند.در هیروشیما عشق من کم نیستند

 

دیالوگ هایی که به صورت شعر بیان می گردند و یک پارادوکس محکمی

 

را بین عشق،مرگ،فراموشی،خاطرات و چرخه ی عمر به وجود می آورند.

 

 

پایان فیلم مسحور کننده است.مرد و زن فیلم چنان با درد و رنج شهرها

 

یشان عجین یافته اند که در پایان فیلم همدیگر را به شهرهایشان صدا

 

می زنند.مرد او را نوور صدا می زند و زن او را هیروشیما.پیوندی که ضد

 

جنگ بودن اثر را به بهترین نحو ممکن تکمیل می کند و یک فید به تاریکی

 

در پایان که همه چیز را با خودش به سیاهی می برد.

 

 

 

فرشاد عباسی

 

http://gamenews.ir/1394/03/7879/%D9%BE%D9%86%D8%AC%D8%B4%D9%86%D8%A8%D9%87-%DA%A9%D9%84%D8%A7%D8%B3%DB%8C%DA%A9-%D9%87%DB%8C%D8%B1%D9%88%D8%B4%DB%8C%D9%85%D8%A7-%D8%B9%D8%B4%D9%82-%D9%85%D9%86

 

 

فایل  ( PDF )

 

درایوین سینما

 

 

 

"درایوین" اولین سینمای اتومبیل رو در ایران و خاورمیانه بود که در

 

اردیبهشت سال 1339 در تپه های تهرانپارس افتتاح شد. 

 

گنجایش این سینما 284 اتومبیل و بهای بلیت آن 150 ریال بود.

درچه بندی فیلم ها

انجمن فیلم امریکا (The Motion Picture Association of America)

 

یا به اختصار (MPAA) یک سازمان مستقل است که بر اساس موضوع

 

فیلم؛ حرف های گفته شده در فیلم؛ برهنگی؛ صحنه های جنسی

 

و صحنه های استفاده از مواد؛ فیلم ها را مشاهده می کنند و درجه

 

بندی آنها را برای نمایش در سینماها تعیین می کنند. کمپانی های

 

فیلمسازی الزامی برای قرار دادن فیلم هایشان در MPAA برای درجه

 

بندی ندارند اما این امر به شکل سخت گیرانه ای توصیه شده است.

 

MPAA برای اولین بار در سال 1968 در پاسخ به فشاری که از طرف

 

مردم برای شناخت فیلم های خانوادگی وارد شد تاسیس گردید. انجمن

 

بین المللی سینماداران در ابتدا مجبور به درجه بندی فیلم ها در

 

سینماهای خود شدند اما اکنون دیگر درجه بندی فیلم ها به یک

 

استاندارد سینمایی تبدیل گردیده است.

 

MPAA حدودا 10-13 نفر اعضا دارند و از والدینی تشکیل شده اند که

 

هیچگونه ارتباط و همکاری با کمپانی های فیلم سازی نداشته اند و

 

ندارند. اعضا تمام فیلم ها را مشاهده می کنند و هر کدام جداگانه درباره

 

درجه بندی یک فیلم  نظر می دهند. سپس با اکثریت آرا ؛ درجه بندی

 

یک فیلم را تعیین می کنند.

 

 

 

 G-rating

 

درجه نمایشی G - تماشاگران عمومی ( General Audiences)    

 

 

 

 

 

همگان معمولا درجه بندی G را برای انیمیشن های کودکان می دانند اما

 

لزوما همیشه اینگونه نمی باشد. بعضی از کمدی های بی ضرر ؛

 

فیلم های درام و مستند ها هم ممکن است درجه نمایشی G دریافت

 

کنند.

 

به طور کلی فیلم های با درجه G حاوی صحنه هایی از خشونت واقعی،

 

برهنگی، صحنه های جنسی و استعمال مواد مخدر نیستند. این فیلم ها

 

می توانند شامل میزان بسیار کمی از خشونت ضمنی در موضوع و زبان

 

فیلم که مناسب کودکان هست، باشند.

 

 

 

 PG-rating

 

درجه نمایشی PG - راهنمایی والدین (Parental Guidance)  

 

 

 

درجه نمایشی PG به والدین توصیه می کند تا تصمیم بگیرند فیلمی

 

برای بچه هایشان مناسب است یا خیر. این امر از آنجا ناشی می شود

 

که بسیاری از والدین ممکن است از یک موضوع بزگسالانه در فیلم

 

تفاسیر متفاوتی داشته باشند. والدین یک کودک ممکن است درجه

 

خشونت یک فیلم را قابل قبول بداند در حالی که والدین دیگر آن را بیش

 

از حد بداند. این موضوع یک دلیل بسیار مهم برای درجه PG می باشد.

 

از آنجا که نظرات متفاوت است انجمن درجه بندی توصیه می کند که

 

والدین ابتدا فیلم را تماشا کنند تا تصمیم بگیرند که موضوع فیلم برای

 

کودکانشان مناسب است. فیلم های PG شامل نمایش صحنه های

 

استعمال مواد مخدر نمی شود اما ممکن است شامل تعدادی

 

ناسزاگویی؛ خشونت و مقداری برهنگی مختصر (بدون صحنه های

 

جنسی) باشد.

 

 

 

 PG13-rating

 

درجه نمایشی PG-13  - راهنمایی و همراهی والدین برای بچه های

 

زیر 13 سال (Parental Guidance for children under 13)  

 

 

 

 

 

انجمن درجه گذاری تصمیم می گیرد چه مقدار مشخصی از درجه بندی

 

فیلم ها برای بچه های زیر 13 سال مناسب نیستند. درجه نمایشی

 

PG-13 در سال 1984 به وجود آمد و فضای بین درجه R و PG را پر

 

می کند. به طور کلی فیلم های PG-13 درجه بالاتری از ناسزاگویی؛

 

خشونت و برهنگی را نسبت به فیلم های PG دارا هستند اما نسبت

 

به فیلم های درجه R میزان پایین تری دارند.

 

یک فیلم با درجه نمایشی PG-13 ممکن است شامل صحنه های از

 

استعمال مواد مخدر؛ ناسزاگویی ملایم و متعادل؛ خشونت ملایم و

 

برهنگی متعادل مربوط به صحنه های جنسی باشد. تصمیم گیری

 

برای یک فیلم با درجه نمایشی PG-13 خیلی سخت تر از دیگر درجه

 

بندی ها می باشد. به عنوان مثال یک صحنه جنسی شدید می تواند

 

درجه نمایشی یک فیلم را از PG به PG-13 تغییر دهد و یک صحنه

 

مشابه دیگر می تواند آنرا از PG-13 به R تغییر دهد.

 

 

 R-rating

 

درجه نمایشی R - محدود شده (Restricted)  

 

 

 

 

انجمن درجه گذاری تصمیم می گیرد که فیلم های با درجه نمایشی

 

R شامل موضوعات بزرگسالانه از قبیل ناسزاهای شدید الحن؛ خشونت

 

و موقعیت های جنسی که برای بچه های زیر 17 سال مناسب نیستند؛

 

می شوند. برای فیلم های با درجه R یکی از والدین یا همراه بزرگسال

 

باید بچه های زیر سن مورد نظر را همراهی کنند.

 

انجمن درجه گذاری به شدت توصیه می کند که والدین قبل از اینکه به

 

بچه های خود اجازه تماشای یک فیلم با درجه R را بدهند ؛ خود ابتدا

 

فیلم را مشاهده کنند.

 

 

 NC17-rating

 

درجه نمایشی NC 17  - برای بچه های زیر 17 سال نیست

 

(No Children under 17)  

 

 

 

 

یک فیلم با درجه نمایشی NC-17 شامل همه محدودیت های درجه

 

های نمایشی دیگر می شود که شامل ناسزاگویی؛ خشونت شدید؛

 

برهنگی؛ صحنه های جنسی (بعضا کامل) و صحنه های آزار دهنده

 

می شود. هیچ شخص زیر سن 17 سال (حتی با همراهی والدین)

 

حق تماشای اینگونه فیلم ها را ندارد.

 

 در ابتدای تریلر فیلم ها می توانید درجه نمایشی آنها را مشاهده کنید

 

که معمولا با رنگ سبز نشان داده می شوند. بعضی اوقات که فیلم

 

هنوز توسط MPAA درجه بندی نشده به جای درجه فیلم عبارت "این

 

فیلم هنوز درجه بندی نشده"  (this movie is not yet rated ) نشان

 

داده می شود.

 

 

در تریلر هایی که در ابتدای آن درجه نمایشی با رنگ سبز نمایش داده

 

می شود یعنی کسی مشکلی برای دیدن تریلر ندارد و حاوی صحنه های

 

زننده و خشن نمی باشد. بعضی از تریلر ها درجه نمایشی را با رنگ

 

قرمز نمایش می دهند که یعنی خود تریلر دارای صحنه های خشن و

 

زننده می باشد.

 

 

 

 

 

 

 

 ترجمه و تنظیم:  نیما بخت همت

 

مووی مگ

 

http://moviemag.ir/cinema/special-reports/4727-%D9%86%DA%AF%D8%A7%D9%87%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D8%AF%D8%B1%D8%AC%D9%87-%D8%A8%D9%86%D8%AF%DB%8C-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D9%87%D8%A7-%D8%AF%D8%B1-%D8%B3%DB%8C%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D9%85%D8%B1%DB%8C%DA%A9%D8%A7

تمامی پوسترهای جشنواره "کن" از 1948 تا 2017

توضیح : در مورد پوسترها تا سال 2010 توضیحات کوتاهی ارائه

 

گردیده (توضیحات پوستر 2017 در دو پست پایین تر ) و سایر

 

پوسترها در ادامه مطلب آورده شده است.

 

 

 

 

پوستر شصت و نهمین دوره از این جشنواره (2016) ، صحنه ای از

 

فیلم " تحقیر" اثر "ژان لوک گدار"

 

 

فیلم «تحقیر» براساس رمانی ایتالیایی به نام «شبهی در نیم‌روز»

 

نوشته «آلبرتو موراویا» در سال 1954 ساخته شد که در آن

 

«بریژیت باردو»، «میشل پیکولی» و «جک پالانس» ایفای نقش کردند.

 

 

 

 

 

 

پوستر شصت و هشتمین دوره از این جشنواره (2015) ، چهره ی

 

  «اینگرید برگمن» به پاس یکصدمین سالگرد زادروز وی.

 

 

 اینگرید برگمن که در سال 1982 در سن 67 سالگی درگذشت در طول

 

زندگی خود با کار گردان های همچون آلفرد هیچکاک ،سیدنی لومت

 

همکاری کرد و با بازیگرانی همچون همفری بوگارت همبازی بود و بازی

 

وی در فیلم کازابلانکا در خاطر علاقمندان سینما  مانده است.

 

 

 

 

 

پوستر شصت و هفتمین دوره از این جشنواره (2014) ، چهره ی 

 

« مارچلو ماسترویانی »

 

 

این پوستر با نظر هروه شیگیونی و با طراحی گرافیکی ژیل فراپیه و بر

 

زمینه تصویری از مارچلو ماسترویانی از فیلم «هشت و نیم»

 

فدریکو فیلنی شکل گرفته است. این فیلم منتخب بخش ویژه سال

 

1963 این جشنواره بود.

 

 

 

 

 

 

 

پوستر شصت و ششمین دوره از این جشنواره (2013) ، تصویری از

 

"پل نیومن" و " جوانا وودوارد" در فیلم      A New Kind of Love  اثر

 

Melville Shavelson 1963

 

 

 

 

 

 

 

 

پوستر شصت و پنجمین دوره از این جشنواره (2012) ، چهره ی 

 

« مرلین مونرو »

 

 

پوستر رسمی جشنواره بمناسبت پنجاهمین سال درگذشت مرلین مونرو.

 

 

 

 

 

 

 

 

پوستر شصت و چهارمین دوره از این جشنواره (2011) ، چهره ی

 

  « فاي دوناواي »

 

 

بازيگر سرشناس آمريكايي و برنده جايزه اسكار در اين پوستر ديده

 

مي‌شود. اين پوستر براساس عكسي طراحي شده است كه

 

«جري شاتزبرگ» در سال 1970 از «دوناواي» گرفته است.

 

«شاتزبرگ» كه در سال 1973 موفق به كسب نخل طلاي كن شد،

 

ابتدا به‌عنوان عكاس وارد دنياي هنر شد. «فاي دوناواي» در فيلم‌هاي

 

معروفي چون «باني و كلايد» آرتور پن، «محله چيني‌ها»

 

رومن پولانسكي و «سه تفنگدار» سيدني پولاك بازي كرده كه در

 

سال 1976 براي فيلم «شبكه» ساخته سيدني لومت موفق به

 

دريافت جايزه اسكار شد.

 

 

 

 

 

 

 

پوستر شصت و سومین دوره از این جشنواره (2010) ، چهره ی 

 

« ژولیت بینوش »

 

 

 

 

 

 

 

 

سایر پوسترها در (ادامه مطلب)

 

ادامه نوشته

سابقه ی حضور ایران در جشنواره فیلم کن

1961 : اولین حضور ایران در چهاردهمین دوره ی این جشنواره ،فیلم

 

کورش کبیر از فری فرزانه

 

1979 : اولین حضور بعد از انقلاب با فیلم چریکه ی تارا از بهرام بیضایی

 

که در ایران مجوز پخش نگرفت.

 

1992 : فیلم زندگی و دیگر هیچ عباس کیارستمی برنده ی جایزه ی

 

نوعی نگاه

 

1995 : جایزه دوربین طلایی جشنواره فیلم کن به فیلم بادکنک سفید

 

اثر جعفر پناهی رسید.

 

1997 : فیلم طعم گیلاس عباس کیارستمی برنده ی نخل طلای این

 

جشنواره شد که به بهترین فیلم اهدا میشود ، تنها نخل طلای ایران

 

2000 : فیلم جمعه از حسن یکتا پناه و فیلم زمانی برای مستی اسبها

 

از بهمن قبادی برنده ی جایزه ی دوربین طلایی شدند.زمانی برای

 

مستی اسبها همچنین جایزه فیپرشی را نیز گرفت.فیلم تخته سیاه از

 

سمیرا مخملباف جایزه ی ویژه ی هیئت داوران را گرفت.

 

2001 : فیلم سفرقندهار از محسن مخملباف برنده ی  جایزه ی بزرگ

 

کلیساهای جهان شد و فیلم زیر نور ماه رضا میرکریمی جایزه ی ویژه ی

 

هیئت منتقدین را گرفت.در این سال سمیرا مخملباف یکی از داوران

 

جشنواره بود.

 

2002 : بهمن قبادی برای فیلم آوازهای سرزمین مادی ام برنده جایزه

 

فرانسوا شاله جشنواره فیلم کن شد.

 

2003 : فیلم پنج عصر از سمیرا مخملباف جایزه ی کلیساهای جهان و

 

ویژه ی هیئت داوران را گرفت. او  در این سال داوری بخش دوربین طلایی

 

جشنواره را به عهده داشت.

 

2007 : نیکی کریمی به عنوان یکی از اعضاء هیات داوران بخش سینه

 

فونداسیون و فیلم کوتاه برگزیده شد. در آن سال فیلم پرسپولیس که

 

فیلمی ضدایرانی ساخته ی مرجانه ساتراپی است برنده ی جایزه

 

ویژه ی هیئت داوران می شود.

 

2009 : کسی از گربه های ایرانی خبر ندارد از بهمن قبادی برنده ی

 

جایزه ی ویژه ی بخش نوعی نگاه شد.

 

2010 : فیلم کپی برابر اصل از عباس کیارستمی برنده ی جایزه ی جوانان

 

در جشنواره فیلم کن شد.این فیلم همچنین نامزد نخل طلای آن سال نیز

 

بود.

 

کیارستمی با 5 بار نامزدی برای نخل طلای کن و یک بار برنده شدن آن ،

 

پرافتخارترین کارگردان ایرانی در این جشنواره به شمار می رود.

 

2011 : در آن سال ژال ژاکوب رئیس جشنواره برای جعفر پناهی که در

 

ایران زندانی بود یک صندلی خالی کنار بقیه ی داورها قرار می دهد.

 

2013 : فیلم گذشته از اصغر فرهادی برنده ی جایزه کلیسای جهانی

 

جشنواره فیلم کن شد.

 

2015 : فیلم ناهید از آیدا پناهنده برنده جایزه آینده نویدبخش در بخش

 

نوعی نگاه

 

2016 : جایزه ی بهترین بازیگر به شهاب حسینی و جایزه ی بهترین

 

فیلمنامه به اصغر فرهادی رسید برای فیلم فروشنده که در بخش اصلی

 

جشنواره ی کن رقابت می کرد.این دو جایزه در کنار نخل طلای عباس

 

کیارستمی برای فیلم طعم گیلاس ، مهمترین جوایزی هستند که ایران

 

توانسته از کن بگیرد.

 

در این سال کتایون شهابی ، تهیه کننده ایرانی و و مدیر عامل مؤسسه

 

رسانه بین المللی شهرزاد و همچنین  عضو هیئت مدیره انجمن تهیه کنندگان

 

سینمای مستند ایران در این جشنواره به عنوان یکی از داوران اصلی

 

حضور داشت.

پوستر امسال چشنواره " کن "

 

 

 

پوستر هفتادمین جشنواره فیلم کن با تصویری از "کلودیا کاردیناله"

 

بازیگر سینمای ایتالیا در فیلمی محصول ۱۹۵۹ طراحی شده است.

 

به گزارش سینما سینما ، برگزارکنندگان جشنواره فیلم کن از پوستر

 

هفتادمین سالگرد این جشنواره سینمایی رونمایی کردند که نمایشگر

 

کلودیا کاردیناله اسطوره بازیگری سینمای فرانسه است.

 

بازیگر ۷۸ ساله فیلم های معروفی همچون «روکو و برادرانش» ساخته

 

لوکینو ویسکونتی و «هشت و نیم» فدریکو فلینی در واکنش به خبر

 

بزرگداشت خود در مهم ترین جشنواره سینمایی اروپا گفته از این که

 

 

پرچمدار هفتادمین جشنواره کن است به خود می بالد و برایش باعث

 

افتخار است.

 

کاردیناله با انتشار بیانیه ای از انتخاب تصویر دوران جوانی اش که در

 

طراحی پوستر جشنواره به کار رفته ابراز رضایت و خوشحالی کرده

 

است:

 

«این همان تصویری است که من خودم از جشنواره در ذهن دارم؛ رویدادی

 

که بر تمام چیزهای اطرافش نور می تاباند. آن رقص بر پشت بام های

 

رم به سال ۱۹۵۹ بر می گردد. هیچ کس نام عکاسش را به خاطر

 

ندارد … حتی از یاد خودم هم رفته است. اما این تصویر برایم یادآور

 

خاستگاهم و دورانی است که هرگز خوابش را هم نمی دیدم از

 

پله های معروف ترین سال سینمای جهان بالا بروم. سالگرد کن مبارک!»

 

 

سازمان "برانکس" طراحی پوستر رسمی هفتادمین جشنواره بین المللی

 

فیلم کن را با همکاری فیلیپ ساووار به عنوان خالق هویت بصری تصویر

 

کاردینال به عهده داشته است.

 

تصویر زیر همان عکس معروفی است که بر مبنای آن پوستر هفتادمین

 

جشنواره کن طراحی شده است.

 

 

 

 

 

کاردیناله هنرپیشهٔ ۷۸ ساله ایتالیایی در شماری از برجسته‌ترین

 

فیلم‌های سینمای اروپا در سال های دهه ۶۰ و ۷۰ ظاهر شد که

 

«روکو و برادرانش» (۱۹۶۰) و «یوزپلنگ» (۱۹۶۳) هر دو اثر

 

لوچینو ویسکونتی، «فشنگ» (۱۹۶۳) فیلمی از فیلیپه د بروکا ،

 

«هشت و نیم» (۱۹۶۳) کاری از فدریکو فلینی و حماسه سرجیو لئونه

 

به نام «روزی روزگاری در غرب» از جمله آنها هستند. وی سال ۲۰۰۰

 

به عنوان سفیر حسن نیت یونسکو در دفاع از حقوق زنان انتخاب شد.

 

در سال‌های اخیر تصاویری از چهره‌های مطرح چون پل نیومن و

 

اینگرید برگمن روی پوستر جشنواره فیلم کن جای گرفته است.

 

 

 

توضیح : 

 

جشنواره کن ۲۰۱۷ از ۱۷ تا ۲۸ ماه مه (۲۷ اردیبهشت تا هفتم خرداد)

 

برگزار و فهرست کامل فیلم های بخش رقابتی پنج شنبه ۱۳ آوریل

 

(۲۴ فروردین) اعلام می شود. همانطور که پیش از این هم اعلام شده

 

بود پدرو آلمادوار ریاست هیات داوران جشنواره امسال را به عهده دارد

 

و مونیکا بلوچی در مقام رییس تشریفات کن فعالیت خواهد داشت.

 

 

منبع : http://cinemacinema.ir

اولین فیلمساز زن تاریخ سینما

 

 

آلیس گای بلاش، اولین فیلمساز زن تاریخ سینما اول جولای 1873

 

در پاریس متولد شد. در بیست سالگی در كمپانی گومون كه كارش

 

فروش قطعات و دوربینهای عكاسی بود به عنوان منشی استخدام شد.

 

آلیس از طریق كار با دوربین ها توانست جزئیاتی از تصویر متحرك را كشف

 

كند و به واسطه آگاهی اش از دوربین های عكاسی و تجهیزات آن،

 

توسط برادران لومیر كه از مشتریان گومون بودند در 22 مارس 1895

 

دعوت به همكاری شد.

 

 آلیس در 1907 با هربرت بلانش ازدواج كرد و با هم به آمریكا رفتند و

 

در 1910 نخستین استودیوی بزرگ تاریخ سینمای امریكا پیش از

 

هالیوود را به نام سولاكس در نیوجرسی راه اندازی كرد و در حقیقت

 

اولین فیلمساز زنی بود كه استودیویی متعلق به خود داشت. این

 

استودیو تا 1914 در نیوجرسی فعال بود و طی این چهار سال بیش

 

از 325 فیلم در آنجا ساخته شد. آلیس از ازدواجش با هربرت دو بچه

 

داشت. در 1922 زمانی كه هربرت عاشق یكی از بازیگران زن سینما

 

شد، آلیس از او طلاق گرفت و به فرانسه برگشت و هرگز فیلم

 

نساخت. آلیس در 1955 نشان هنر فرانسه به پاس یك عمر فعالیت

 

تاثیر گذار در شكل گیری هنر سینما را دریافت کرد و در 1964 دوباره

 

به امریكا برگشت و در 24 مارس 1968 در نیوجرسی در گذشت.

 

با وجود اینكه آلیس یكی از عوامل اصلی پدید آمدن سینما بوده و فیلم

 

هایش نقش مهمی در شكل گیری نظریه فمینیسم در سینما داشته اند

 

اما تا زمان چاپ كتاب خاطراتش در 1976، نقش او در تاریخ سینما به

 

كل نادیده گرفته شده بود. علاوه بر كتاب خاطرات آلیس گای بلاش،

 

آلیسون مك ماهان، پژوهشگر انگلیسی كتابی با عنوان "آلیس گای بلاش،

 

رویای تباه شده سینما" درباره بلاش و كارهایش نوشته است. در حقیقت

 

ماهان معتقد است آلیس قربانی وضعیت آن دوره جامعه اش شده و به

 

دلیل فقدان ثبت تاریخی وقایع، نقش او در شكل گیری سینما هیچ گاه

 

دیده نشده است.

 در ضمن باید یادآور شد که تنها نسخه با دست رنگ شده فیلم افسانه

 

فاوست ساخته آلیس گای بلاش که توسط مظفرالدین شاه خریداری

 

شده بود، در مالکیت دولت ایران است و اکنون در کاخ گلستان نگهداری

 

می شود.

 

او در زمان فیلمسازی اش بیش از 400 فیلم ساخت که اکثر آنها از میان

 

رفته است فیلم پایین نمونه ای از فیلم های ساخته شده توسط  اولین

 

کارگردان زن تاریخ سینماست.

اولین هنرپیشه زن سینمای ناطق ایران

 

 

اولین هنرپیشه زن سینمای ناطق ایران،

 

صدیقه (روح انگیز) سامی نژاد بازیگر فیلم "دختر لُر" . او به خاطر بازی

 

درفیلم دختر لُر، تاوان سنگینی را در طول زندگی اش پرداخت.

 

صدیقه (روح انگیز) سامی نژاد نخستین بازیگر زن ایرانی در سوم تیر

 

ماه سال ١٢٩۵ در شهرستان بم زاده شد. ١٣ ساله بود که به

 

همسری مردی به نام دماوندی در آمد و با او به هندوستان مهاجرت

 

نمود. دماوندی در استودیو امپریال فیلم بمبئی شغلی گرفت. چندی

 

بعد که "سپنتا" در بمبئی اقدام به ساختن فیلم دختر لر کرد، صدیقه

 

را برای ایفای نقش "گلنار" برگزید. صدیقه بیشتر از این رو برگزیده شد

 

که هیچ زنی قبول نمی کرد جلوی دوربین برود تا تصویرش بر پرده

 

بیافتد. چرا که هنوز زنان درحجاب کامل بودند. اما صدیقه پذیرفت و با

 

سپنتا قرار داد چهل روزهای را امضا کرد. ولی به دلیل نهایی نبودن

 

فیلمنامه، دیالوگ ها و امکانات فیلمبرداری ، کار ساختن فیلم به هفت

 

ماه کشید و در ضمن سپنتا به خاطر لهجه ی غلیظ کرمانی سامی نژاد

 

ناچار شد داستان فیلم را بگونه ای تغییر دهد تا موضوع آن مربوط به

 

ایالات و قدرت حکومت مرکزی ایران باشد. سامی نژاد بعد از دختر لر

 

در فیلم "شیرین و فرهاد" که آن هم ساخته سپنتا بود، بازی کرد و

 

پس از آن بعد از ١٨ سال به ایران باز گشت و مورد انتقاد و سرزنش

 

شدید خانواده اش قرار گرفت. پس سرخورده از این تجربه، ناگزیر شد

 

خود را از دید مردم پنهان بدارد و سالهای بسیاری را در انزوا بگذراند.

 

وی در سال ١٣۴٩ هنگامی که در مقابل دوربین "محمد تهامی نژاد"

 

برای فیلم مستند "سینمای ایران از مشروطه تا سپنتا" نشست، بر

 

مصائبی که در طی آن دوران بر او گذشته بود، به تلخی گریست.

 

صدیقه در ایران تا سیکل اول به تحصیل ادامه داد و چندی به عنوان

 

پرستار در وزارت بهداری مشغول به کار شد. او پس از جدایی از

 

همسرش دماوندی، که در هندوستان اتفاق افتاد، مدتی به

 

همسری "نصرت الله محتشم" در آمد که از او نیز جدا شد و در ازدواج

 

سوم با یکی از بستگانش نیز شکست خورد و چون فرزندی هم

 

نداشت نزدیک به سی سال تا پایان عمرش را تنها زندگی کرد.

 

صدیقه سامی نژاد روز دهم اردی بهشت سال ١٣٧۶ در سن ٨١

 

سالگی، در شرایطی که بسیاری از مورخان سینمایی تصور می کردند

 

سالهاست درگذشته است، درتنهائی چشم از جهان فرو بست و در

 

بهشت زهرا به خاک سپرده شد..

صرفا جهت آرشیو : 89 امین مراسم اهداء جوایز اسکار  - 2017

برندگان : فایل ( PDF )

 

 

عکسها در ادامه مطلب

 

 

تمشک طلایی 2017 ( PDF )

ادامه نوشته

مرلین مونرو

نورما جین باکر در دهه ی 40 .

 

او چند سال بعد در هالیوود به مرلین مونرو مشهور می شود.