بارانی که روزها

بالای شهر ایستاده بود

عاقبت بارید

تو بعدِ سال ها به خانه ام می آمدی...

 

تکلیفِ رنگ موهات

در چشم هام روشن نبود

تکلیفِ مهربانی ، اندوه ، خشم

و چیزهای دیگری که در کمد آماده کرده بودم

تکلیفِ شمع های روی میز

روشن نبود

 

من و تو بارها

زمان را

در کافه ها و خیابان ها فراموش کرده بودیم

و حالا زمان داشت

از ما انتقام می گرفت

 

در زدی

باز کردم

سلام کردی

اما صدا نداشتی

به آغوشم کشیدی

اما

سایه ات را دیدم

که دست هایش توی جیبش بود

 

به اتاق آمدیم

شمع ها را روشن کردم

ولی

هیچ چیز روشن نشد

نور

تاریکی را

پنهان کرده بود...

 

بعد

بر مبل نشستی

در مبل فرو رفتی

در مبل لرزیدی

در مبل عرق کردی

 

پنهانی،بر گوشه ی تقویم نوشتم:

نهنگی که در ساحل تقلا می کند

برای دیدن هیچ کس نیامده است

 

گروس عبدالملکیان

دروغ دیواری است

که هر روز صبح آجرهایش را می چینی

بنّای بی حواس من!

در را فراموش کرده ای.      

 

گروس عبدالملکیان

می خواستم بمانم

رفتم     

می خواستم بروم

ماندم

نه رفتن مهم بود و نه ماندن

مهم

من بودم

که نبودم...

 

گروس عبدالملکیان  

گفتی ...

دوستت دارم ومن

به خیابان رفتم.

فضای اتاق

برای پرواز کافی نبود.

 

  گروس عبدالملکیان 

پرواز هم دیگر رؤیای این پرنده نبود

دانه دانه پرهایش را چید

تا بر این بالش خواب دیگری ببیند !

 

گروس عبدالملکیان                                      

دختران شهر

به روستا فکر می کنند

دختران روستا

در آرزوی شهر می میرند

مردان کوچک

به آسایش مردان بزرگ فکر می کنند

مردان بزرگ

در آرزوی آرامش مردان کوچک

می میرند

کدام پل

در کجای جهان

شکسته است

که هیچکس به خانه اش نمی رسد؟

                

گروس عبدالملکیان

به شانه ام زدی

تا تنهاییم را تکانده باشی

به چه دل خوش کرده ای؟

تکاندن برف از شانه های آدم برفی !.؟

 

گروس عبدالملکیان                                    

دستان من نمی‌توانند
نه ، نمی‌توانند
هرگز این سیب را عادلانه قسمت کنند !
تو ، 
به سهم خود فکر می‌کنی
من ،
به سهم تو ...


           
 گروس عبدالملکیان 

صداي قلب نيست

صداي پاي توست

كه شبها در سينه ام مي دوي

كافي ست خسته شوي

كافي ست بایستي

                         

گروس عبدالمكيان

Photo: ‎ما كاشفان كوچه‌هاي بن‌بستيم
حرف‌هاي خسته‌اي داريم
اين‌ بار
پيامبري بفرست
كه تنها گوش كند

گروس عبدالملکیان‎

ما كاشفان كوچه‌هاي بن‌بستيم
حرف‌هاي خسته‌اي داريم
اين‌ بار
پيامبري بفرست
كه تنها گوش كند

گروس عبدالملکیان