قابیل بی قبیله  -  مرتضی خدایگان

من درختی کلاغ بر دوشم ، خبرم درد می‌کند بدجور

ساقه تا شاخه ام پر از زخم است ، تبرم درد می‌کند بدجور

من کی ام جز نقابی از ابهام؟ درد بحران هوّیت دارم

یک اشاره بدون انگشتم ، اثرم درد می‌کند بدجور

جنگجویی نشسته بر خاکم ، در قماری که هر دو می‌بازیم

پسرم روی دستم افتاده ، سپرم درد می‌کند بد جور

مثل قابیل بی قبیله شدم ، بوی گندم گرفته دنیا را

بس‌که حوا ، هوایی اش کرده ، پدرم درد می‌کند بدجور

هرچه کوه بزرگ می‌بینی ، همگی روی دوش من هستند

عاشقی هم که قوز بالا قوز ، کمرم درد می‌کند بدجور

تو فقط صبر می‌کنی تجویز ، من فقط صبر می‌کنم یکریز

بس که دندان گذاشتم رویش ، جگرم درد می‌کند بدجور

بستری کن مرا در آغوشت ، با دو نخ شعر و این هوا باران

مرغ عشقی بدون همزادم ، که پرم درد می‌کند بد جور

برسان قرص بوسه ـ اورژانسی ـ قرص یک ور سفید و یک ور سرخ

برسان نشئه‌ای ز لب‌هایت ، که سرم درد می‌کند بدجور

محرمي نيست وگرنه که خبر بسيار است

رمق ناله کم و کوه و کمر بسيار است

اي ملائک که به سنجيدن ما مشغوليد

بنويسيد که اندوه بشر بسيار است

ساقه‌هاي مژه‌ام از وزش آه نسوخت

شُکر! در جنگل ما هيزم تَر بسيار است

سفره‌دار توام اي عشق بفرما بنشين

نان ِجو ، زخم و نمک ، خون ِجگر بسيار است

هر کجا مي‌نگرم مجلس سهراب‌کُشي است

آه از اين خاک ، بر آن نعش پسر بسيار است

پشت لبخند من آيا و چرايي نرسيد

پشت دلتنگي‌ام اما و اگر بسيار است

اشک ، آبادي چشم است بر آن شاکر باش

هرکجا جوي رواني است کپر بسيار است

سال‌ها رفت و نشد موي تو را شانه کنم

چه کنم دوروبرت شانه به سر بسيار است

حامد عسگری

جنگ روايت‌ها/ اگر نان ندارند کيک بخورند

سالها پیش پشت جلد کتاب " درون جهان سوم " نوشته "پل هریسون" این عبارت را دیدم

We Want Bread, Not Cake

آن موقع نمی دانستم ارجاع این عبارت به یک گفته ی تاریخی است که آن را به ماری آنتوانت منتسب کرده اند. به این بهانه نوشته ای از آقای محمد هدایتی را در ذیل می آورم.

محمد هدايتي / روزنامه نگار و مترجم– روزنامه آرمان امروز – 1401/4/28

« اگر نان ندارند، کيک بخورند». اين نقل قولِ منتسب به ماري آنتوانت بارها و بارها تکرار شده و حالا در تاريخ مطالعه انقلاب‌ها و قيام‌هاي مردمي، شان و جايگاهي نمادين دارد. گويا در روزهاي منتهي به انقلاب فرانسه در 1789، در روزگاري که فقر بر مردم غلبه کرده بود و طبقه حاکم در تنعمِ شکوهِ درباري مستغرق، به ماري آنتوانت، ملکه فرانسه و همسر لويي شانزدهم از آنچه به مردم مي‌گذرد مي‌گويند و اينکه مردم نان براي خوردن ندارند. او در جواب چنين جمله‌اي گفته که خبر از بي‌خبري او از عالم واقع يا بي‌اعتنايي‌اش به سرنوشت مردم مي‌دهد. آن روزها «نان» قوت غالب دهقانان و طبقه کارگر فرانسوي بود و طبق برآوردها پنجاه درصد از درآمدشان تنها صرف نان مي‌شد. ماري آنتوانت در فرانسه چهره‌اي منفور بود. در اصل اتريشي بود و نه فرانسوي، سري سودايي هم داشت و جاه‌طلبي‌هايي و مي‌گفتند مخارج بسيار دربار و اسراف‌کاري‌هاي او خود از عوامل انقلاب بوده. مادام زيان «Madam Deficit» لقبش داده بودند، کنايه از ولخرجي‌ها و ضرر و زيان‌هايي که به بار مي‌آورد. دست آخر هم همراه با همسرش به گيوتين سپرده شدند.

اما اين انتساب، انتسابي غلط است. آن جمله را ماري آنتوانت نگفته بود و اين نقل قول سال‌ها به غلط به او منتسب شده و هنوز هم مي‌شود. و اين است داستان «روايت‌پردازي»ِ وقايع مهم، يا اشخاص بانفوذ.

ماري آنتوانت با آن چهره‌اي که از او ثبت شده منطقاً مي‌توانست گوينده اين جمله باشد اما نبوده. حداقل مي‌دانيم که سال‌ها پيش از انقلاب، ژان ژاک روسو در کتاب «اعترافات» اين جمله را در بخش ششم کتابش آورده است، به نقل از شاهدختي که گويا در پاسخ به اين اعتراض که دهقانان ناني براي خوردن ندارند گفته «خب کيک بخورند». روسو کتاب را 1765 نوشته و 1782 منتشر کرده؛ پيش از انقلاب. روسو در کتاب صحنه‌اي را به ياد مي‌آورد که در جستجوي ناني بوده تا با نوشيدني‌اي که دزديده بخورد و پيش از واردشدن به نانوايي اين گفته شاهدخت را که قبلاً شنيده به ياد مي‌آورد. جالب اينجاست که حدود پنجاه سال بعد از اعدام ماري آنتوانت است( در سال 1843 ) که براي اولين بار اين گفته به او منتسب مي‌شود.

روايت‌ها پيرامون اتفاقات و شخصيت‌هاي تاريخي دائماً در معرض بازنويسي هستند، در معرض کم يا زياد شدن. نوعي بازنويسي تاريخ. و خب گاهي برخي روايت‌ها آنچنان جايگير مي‌شوند که از هر واقعيتي واقعي‌تر جلوه مي‌کنند. و اينچنين است که «روايت» تا بدين اندازه مهم مي‌شود و انگار از يک جايي برنده کسي است که جنگ روايت‌ها را ببرد.

بهم می گفت نباید ازش توقع داشته باشی. کلا نباید از کسی انتظار داشت.

اما من قانع نشدم.

وقتی مدت های بسیار کسی برات مهمه، بهش فکر می کنی، نگرانش هستی، با خوشی هاش شاد میشی و با مشکلاتش غصه می خوری. یعنی روی اون فرد سرمایه گذاری کردی، وقت گذاشتی، از احساسات خودت هزینه کردی. یعنی چی که نباید انتظار داشته باشی؟ پس از کی باید انتظار داشت؟

وقتی میگم توقع دارم، انتظار دارم، به این معنی نیست که بیاد خرجم رو بده. منظورم اینه که به فکرم باشه، منو از یاد نبره، وقتی که باید باشه، باشه. حتی اگر کاری از دستش بر نمی آد.

این انتظار از یک غریبه نیست. از یک ماشین نیست. از کسیه که برام مهم بوده. باهاش خاطره دارم. وقتی دعا می کردم در اول دعاهام بوده. حالا میگی نباید انتظار داشته باشم. عجب!!

1401/11/20

ایستادن بر شانه های غول

اصطلاح ایستادن بر شانه‌های غول (Stand on the shoulders of giants) استعاره‌ای از «کشف حقیقت بر پایه اکتشافات پیشین» است. این استعاره به یکی از افسانه‌های اساطیر یونان بر می گردد که یک غول نابینا به نام اوریون، کوتوله‌ای به نام سدالیون Cedalion را بر دوش خود حمل می کرد تا به او راه را نشان دهد.

معروف‌ترین استفاده از این تعبیر، عبارتی است از اسحاق نیوتون در ۱۶۷۶ :

(( اگر فاصله دورتری را دیده‌ام با ایستادن بر شانه‌های غول‌ها بوده است. ))

آنچه که شاید درباره رمان "آلیس در سرزمین عجایب" ندانید

خبرگزاری مهر - فرهنگ و اندیشه تازه های نشر جهان - ۱۵ تیر 1394

به بهانه ۱۵۰ سالگی یک کتاب؛ " آلیس و سرزمین عجایب "

همزمان با فرارسیدن صد و پنجاهمین سال نگارش و انتشار رمان «آلیس در سرزمین عجایب» گمانه‌زنی منتقدان ادبی درباره این اثر و شیوه خلق آن تحت تأثیر مواد مخدر ادامه دارد.

به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از تلگراف، «آلیس در سرزمین عجایب» نوشته "لوئیس کارول" امسال یکصد و پنجاهمین سال خلق شدنش را پشت سر می‌گذارد. این اثر که در سال ۱۸۶۵ به رشته تحریر درآمده با خلق دنیایی فانتزی و جذاب مخاطبان کودک و حتی بزرگسال را در این سال‌ها مجذوب خود کرده است.

در این یادداشت که به قلم "دبورا سیکورل" منتشر شده از "آلیس" به عنوان یک شخصیت واقعی نامبرده شده و واقعیت‌های جالبی درباره این اثر در قالب ۲۰ نکته نقل شده است:

۱. آلیس نام دختر ۱۰ ساله "هنری لیدل" رئیس دانشکده کرایست چرچ دانشگاه آکسفورد بود که علاقه و پیوند عاطفی با لوئیس کارول داشت. آلیس در دوران کودکی به همراه خانواده‌اش به آکسفورد رفت و در آنجا مستقر شدند. همین امر موجب شد خانواده لیدل با لوئیس کارول که استاد ریاضی آکسفورد بود آشنا شوند. آلیس و خواهر کوچک‌ترش عاشق داستان‌ها و قصه‌های لوئیس بودند و اینطور در کتاب‌ها ثبت شده که لوئیس کارول طرح اولیه این داستان را ابتدا برای آلیس و خواهرش تعریف کرده و بعدها آن را برای او نوشته است.

۲. کتاب آلیس در سرزمین عجایب سال‌ها بعد از انتشارش الهام‌بخش پزشکان برای نامگذاری یک بیماری عجیب شد. این بیماری که با الهام از اثر لوئیس کارول «سندرم آلیس در سرزمین عجایب» نام گرفت نام یک بیماری شد که افراد مبتلا به آن توانایی تشخیص اندازه واقعی اشیاء را نداشتند و اجسام را بزرگتر و یا کوچک‌تر از آنچه بود مشاهده می‌کردند. درست اتفاقی که برای آلیس در سرزمین عجایب می‌افتد او با خوردن یک معجون تغییر اندازه می‌دهد و اجسام را بزرگ و کوچک می بیند.

۳. لوئیس کارول خود نیز به این بیماری مبتلا بود اما به آن واقف نبود تا سرانجام روانپزشک انگلیسی "جان تاد" موفق به شناسایی و کشف بیماری وی شد.

۴. نسخه اصلی کتاب آلیس در سرزمین عجایب که در سال ۱۸۶۴ به قلم کارول نوشته شده تصویرسازی‌هایی داشته که شخص کارول آنها را طراحی کرده بود. تصویرهایی که بخش زیادی از آنها را می‌توان در قالب تصویرسازی‌های خوب از آنها یاد کرد.

۵. نام واقعی لوئیس کارول، چالرز لاتویج داجسون بود که با نام مستعار لوئیس کارول آثارش را منتشر می‌کرد.

۶. فروش و عرضه رمان آلیس در سرزمین عجایب در سال ۱۹۳۱ در چین ممنوع شد. آن زمان چینی‌ها معتقد بودند که حیوانات نباید با زبان انسان‌ها با آنها سخن بگویند.

۷.از کتاب آلیس در سرزمین عجایب فیلم‌ها و سریال‌های متعددی توسط کارگردانان ساخته شد و تعداد زیادی از آنها موفق به دریافت جایزه اسکار، جایزه گلدن گلوب و بفتا شدند.

۸. درختی که گربه معروف داستان آلیس در سرزمین عجایب روی آن زندگی می‌کند الهام گرفته از یک درخت واقعی است که در باغ پشت خانه آلیس لیدل و روبروی کلیسای آکسفورد قرار داشت.

۹. ملکه ویکتوریا بعد از مطالعه آلیس در سرزمین عجایب از کارول خواست تا کتاب بعدی‌اش را به او تقدیم کند.

۱۰. پیش از آنکه اثر لوئیس کارول معروف شود او عنوان "ماجراهای آلیس در زیرِ زمین" را برای این داستان انتخاب کرده بود.

۱۱. در سال‌های گذشته بسیاری از کارشناسان این سوال را مطرح کردند؛ آیا ماجرای آلیس در سرزمین عجایب یک ماجراجویی در رویای کودکانه است یا چیزی فراتر از آن است و معانی و مفاهیمی دیگر در لایه‌های آن پنهان شده؟ آیا این اثر تحت تاثیر مواد مخدر رایج در آن دوران مثل LSD یا حشیش خلق شده است؟

۱۲. برخی از منتقدان، نوشیدن معجون و مصرف قارچ در اثر کارول را تبلیغ و ترویج مصرف موادمخدر می‌دانند اما هنوز نتوانستند ادله لازم از علاقه این نویسنده به مواد و یا اهدافش از ترویج مصرف آن را مطرح کنند و یا آن را اثبات کنند.

۱۳. برخی از منتقدان و علاقمندان به روانکاوی داستان آلیس در سرزمین عجایب و ماجراجویی‌های او را به زایمان تشبیه کرده‌اند. از آنجا که آلیس در پایان سفرش از لانه خرگوش خارج می‌شود این روانکاوان این داستان را به بارداری تشبیه کرده‌اند که آلیس بعد از نوشیدن معجون که از دیدگاه روانکاوان مایع آمنیوتیک است و در جریان کشف و تجربه دنیای هیجان انگیز پیرامونش از محیط بسته خانه خرگوش که به بدن مادر تشبیه شده برای شناخت دنیای واقعی متولد می‌شود.

۱۴. از زمانی که آلیس در سرزمین عجایب منتشر شد تا امروز به بیش از ۲۰۰ زبان ترجمه و منتشر شده است.

۱۵. لوئیس کارول علاوه‌بر علاقه به ادبیات به ریاضیات و منطق عشق می‌ورزید. او استاد ریاضیات دانشگاه آکسفورد بود و می‌توانید برخی از تئوری‌های ریاضی را در روایت‌های داستانی‌اش در آلیس در سرزمین عجایب ببینید.

۱۶. کارول در شخصیت‌پردازی‌های داستانش از شخصیت‌هایی که در زندگی واقعی‌اش می‌دید الهام می‌گرفت. برای مثال طوطی استرالیایی در داستان آلیس در سرزمین عجایب لکنت زبان دارد که یادآور خواهر کوچکتر آلیس لیدل است.

۱۷. سوپ لاک‌پشت که در داستان آلیس در سرزمین عجایب وجود دارد در دهه ۱۸۶۰ به عنوان یک غذای رایج و گران هواداران خودش را داشته است.

۱۸. علی‌رغم اقبال خوب داستان آلیس در سرزمینن عجایب بعد از مرگ کارول و اقتباس‌های سینمایی که از آن صورت گرفت این اثر در زمان حیات نویسنده و تا بیست سال پس از نگارش آن در جمع علاقمندان به آثار کودکان چندان محبوب نبود.

۱۹. اسکار وایلد نویسنده صاحب‌نام یکی از طرفداران پر و پاقرص این داستان بوده است.

۲۰. نسخه اصلی لوئیس کارول که دستنویس او بود در سال ۱۹۹۸ بیش از یک میلیون دلار فروخته شد. و در آخرین ارزیابی‌های صورت گرفته این روزها ارزشی برابر با ۲ میلیون و دویست و چهل هزار دلار دارد.

با کسی ازدواج کن که کتاب بخواند

آقا پسر ، دختر خانم

با کسی ازدواج کن که کتاب بخواند

همسری را انتخاب کن که پولش را به جای لباس خرج کتاب کند .

همسری که لیست بلندی از کتاب‌ها را برای خواندن تهیه کرده است .

همسری که کارت کتابخانه سال های کودکیش را هنوز با خود دارد .

همسری را پیدا کن که اهل خواندن باشد . تشخیص‌اش سخت نیست . حتماً همیشه در کیفش کتابی برای خواندن دارد .

کسی که به کتابفروشی عاشقانه نگاه کند و پس از یافتن کتابی که مدت ها در جستجویش بوده اشک شوق در چشمانش حلقه زند .

کسی که بوی کاغذ کاهی یک کتاب قدیمی بر انگیخته‌اش کند .

همسری را انتخاب کن که اگر در کافه منتظرت ماند، انتظارش را با خواندن کتاب پر کند .

حتی اگر به دروغ از خاطره مطالعه کتاب‌های بزرگی نام برد که هرگز نخوانده است تشویقش کن، چرا که او لذت اغراق را در درک و فهم، تجربه می‌کند و نه زیبایی .

همسری را انتخاب کن که کتاب بخواند .

و برای تولدش و سالگرد آشنایی و همه‌ اتفاق‌های خوب به او کتاب هدیه بده .

به او نشان بده که«عشق به کلمات»را می‌فهمی و درک می‌کنی .

به او نشان بده که می‌فهمی که او فرق واقعیت و خیال را می‌فهمد .

او می‌داند که انسان ها فراتر از واژه‌ها هستند و در رفتارشان هزار انگیزه و ارزش و گریزِ نا گزیر پنهان است .

او لغزش و خطای تو را بهتر از دیگران درک خواهد کرد .

با او حتی اگر خطا کنی بهتر می‌فهمد .

او کتاب خوانده است و می‌داند که انسان ها هرگز کامل نیستند .

در کنار او اگر شکست بخوری او می‌فهمد .

او زیاد خوانده است و می‌داند که راه موفقیت ‌با شکست سنگفرش شده .

او رویا پرداز نیست..

و با هر شکست محکم‌تر از قبل کنارت می‌ماند .

اگر با همسری ازدواج کردی که اهل خواندن بودکنارش باش .

اگر دیدی نیمه شب برخاسته و کتابی در دست گریه می‌کند در آغوشش بگیر برایش فنجانی چای بیاور ، بگذار در دنیای خودش بماند .

همسری را انتخاب کن که اهل خواندن باشد .

او برایت حرف‌های متفاوت خواهد زد و دنیایی متفاوت خواهد ساخت .

غم‌های عمیق و شادی‌های بزرگ هدیه خواهد آورد .

او برای فرزندانت نام‌هایی متفاوت و شگفت خواهد گذاشت.

او به آنها سلیقه‌ای متفاوت و متمایز هدیه خواهد کرد .

او می‌تواند برای فرزندانت تصویر زیبایی از دنیا بسازد زیباتر از آنچه هست .

همسری را انتخاب کن که اهل خواندن باشد .

چون تو لیاقت چنین همسری را داری .

تو لیاقت داری با کسی زندگی کنی که زندگیت را با تصویر‌های زیبا رنگ زند .

اگر چیزی فراتر از دنیا را می‌خواهی همسری را انتخاب کن که اهل خواندن باشد .

تفاوت کتاب و فیلم

الگوریتم های سرکوبگر

"زیگمونت باومن" در کتاب "رتروتوپیا" وضعیت جامعه جهانی را با نگاهی نقادانه چنین به چالش می کشد: قرار بود بر اساس آموزه ها و وعده های مدرنیسم، جهان جای زیباتر و زیست پذیری نسبت به گذشته باشد و فردیت انسان مدرن در جامعه ای مبتنی بر پیشرفت، رفاه، آزادی و برابر شکل گرفته و ببالد. قرار بود دموکراسی حافظ و ضامن این دستاورد باشد. اما این انتظارات برآورده نشد و وعده ها تحقق نیافت و تمدن بشری با نقاب و لعابی دیگر، همچنان از دروازه های خشونت، نژادپرستی، نابرابری و فردیت به ابتذال کشیده شده عبور می کند.

اینکه اشکال در اندیشه های خود ویرانگر مدرنیسم و لیبرالیسم است یا عنانِ از کف شده ی تکنولوژی ( به ویژه فناوری های مبتنی بر اینترنت و هوش مصنوعی ) فرق چندانی در نتیجه ندارد. کافی ست قدری از کنشگری سایبری فاصله بگیریم و نظاره گر شویم خواهیم دید چگونه مفاهیم و کلید واژه های دنیای مدرن حیران و سرگردان در هزار توی این فضا دچار معنا باختگی شده اند و این سیستم های تصمیم گیرنده ی خودکار- مبتنی بر نرم افزار های الگوریتم محور- باز تا بنده ی چه ارزش هایی هستند.

___________________________________

آنچه در پیوست ( فایل PDF در اینجا ) ملاحظه می فرمایید، متن تلخیص شده و دسته بندی شده ی کتاب " الگوریتم های سرکوبگر " نوشته " صفیه نوبل " و ترجمه " محمد نصیری " است.