.................

اى كاش ما را رخصت زیر و بمى بود

چون نى به شرح عشقبازیمان دمى بود

                     

این نى عجب شیرین ‏زبانى یاد دارد

تقریر اسرار نهانى یاد دارد

 

مسكین به عیّارى چه درویش است با او

در عین مهجورى عجب خویش است با او

 

در غصه ‏هایش قصه پنهان بسى هست

در دمدمه ‏ى او عطر دَم ‏هاى كسى هست

 

زآن خم به عیّارى چشیدن مى ‏تواند

چون ذوق مِى دارد، كشیدن مى ‏تواند

 

خود معرفت موقوف پیمانه است گویى

وین خاكدان بیغوله میخانه است گویى

 

تقدیر میخانه است با مطرب تنیدن

از ناى شكّر جستن و از دف شنیدن

 

و آن ناى را دَم مى ‏دهد مطرب كه هستم

وز شور خود بر دف زند سیلى كه مستم

 

اى كاش ما را رخصت زیر و بمى بود

چون نى به شرح عشقبازى ‏مان دمى بود

 

لاكن مرا استاد نایى دف تراشید

نى را نوازش كرد و من را دل خراشید

 

زآن زخمها رنگ فراموشى است با من

در نغمه ‏ام جاوید و خاموشى است با من

--------------------

استاد علی معلم