"دیوار چهارم" Fourth Wall  چیست و چرا شکسته می شود؟

"دیوار چهارم"، دیواری خیالی است که داستان را از دنیای واقعی جدا می کند. این اصطلاح از تئاتر می آید، جایی که سه دیوار اطراف صحنه را محصور می کند در حالی که یک “دیوار چهارم” نامرئی به خاطر تماشاگر کنار گذاشته می شود. دیوار چهارم صفحه ای است که ما در حال تماشای آن هستیم. ما با این دیوار مانند یک آینه یک طرفه رفتار می کنیم. مخاطب می تواند داستان را ببیند و درک کند، اما داستان نمی تواند وجود مخاطب را درک کند. چون جدا کردن داستان از تماشاچیان به حفظ تعلیق خودآگاهانه‌ی ناباوریشان کمک می‌کند. شخصیت‌های داستانی با داستانشان طوری برخورد می‌کنند که گویی دنیای واقعی است و اگر یک داستان به‌قدر کافی خوب باشد، باعث می‌شود مخاطبان نیز به همین شکل به آن نگاه کنند.

اگر آن دیوار را بشکنید، آن توافق را می شکنید. این “شکستن دیوار چهارم” را می توان به عنوان "آگاه شدن داستان از خود" نیز توصیف کرد.

سینما، هنری است که قابلیت و توانایی آن را دارد که مخاطب را همراه خود به عوالمی که می‌خواهد ببرد. مخاطب با فیلم‌ها همراه می‌شود، با شخصیت‌ها و قهرمانان‌اش همذات‌پنداری می‌کند و در این راه فرآیند ادغام خود درون "دایجسیس"[1] فیلم را تکمیل می‌نماید. ردپای این خصوصیت سینما را می‌توان در سال‌های اولیه‌ی سینما با ظهور نظام استودیویی آمریکا جستجو کرد. فیلم‌های استودیویی با داستان‌های جذاب و گیرا، مخاطب را از دنیای شخصی‌اش دور می‌کردند و به او امکانی برای تجربه‌ی نزدیک آن‌چه شاید تا بدان لحظه تجربه نکرده بود (حداقل بر روی پرده و در سطحی دیداری) می‌دادند.

 این شیوه از داستان‌گویی در برهه‌‌ای مورد نقد و هجمه‌ی برخی از فیلم‌سازان قرار گرفت و سعی شد تا اندازه‌ای این فرآیند ادغام و دوختگی، به چالش کشیده شود. در ابتدا این اتفاق در سالن‌های نمایش و با تکنیک "فاصله‌گذاری" انجام شد. فیلم‌سازان نیز همین تکنیک را در سینما و به منظور ایجاد برخی تأثیرات و با اهداف به‌خصوص مورد استفاده قرار دادند که این تمهید را با عنوان «شکستن دیوار چهارم» نیز می‌شناسیم.

مفهوم "فاصله‌گذاری" [2]، که از مفاهیم "برشتی" (برتولت برشت- نمایشنامه‌نویس و کارگردان نمایش آلمانی) است و در سینما رواج گسترده‌ای یافته، به تکنیکی نمایشی اشاره دارد که به معنای ایجاد فاصله‌ی احساسی میان تماشاگر و اثر هنری با استفاده از روش‌هایی است که برای یادآوری تصنعی‌ بودن نمایش، اجازه‌ی ایجاد رابطه‌ی احساسی میان تماشاگر و اثر نمایشی را نمی‌دهد.

بر همین اساس و با تأثیر از چنین تمهیدی، در تکنیک "شکستن دیوار چهارم"، شخصیت‌ها نسبت به حضورشان در آن اثر، آگاهی نشان می‌دهند. در واقع، وجود مخاطب را تصدیق می‌کنند و مستقیماً با او صحبت می‌کنند. وقتی آنها این کار را انجام می دهند، دنیای تخیلی جای خود را به واقعیت واقعی رسانه می دهد: گروهی از بازیگران در حال اجرای نمایشی برای تماشاگران زنده یا بازی مقابل دوربین هستند. بازیگران ممکن است از واقعیت تصوری خود خارج شوند و مخاطبی را که در حال تماشای آنهاست خطاب کنند. وقتی این اتفاق می افتد، دیوار چهارم را می شکنند. در واقع اعلام می‌کنند که از خیالی بودن خودش آگاه هستند.

در همین جاست که گویی بیننده از مخاطبی "دایجتیک" به مخاطبی "نادایجتیک" تبدیل می‌شود، زیرا به این امر واقف است که آن‌چه می‌بیند دنیایی واقعی نیست و تنها تصاویری متحرک بر روی پرده هستند.

 

 

چرا فیلمسازان دیوار چهارم را می شکنند؟

اکثر فیلم‌ها و برنامه‌های تلویزیونی هرگز دیوار چهارم را نمی‌شکنند، اما وقتی دیوار خیالی فرو می‌رود و شخصیتی با مخاطب واقعی صحبت می‌کند، فیلمساز معمولاً هدف خاصی را در ذهن دارد.

1- برای ارائه تفسیر در صحنه: گاهی اوقات بازیگران برای ارائه توضیحات در مورد وقایع داستان به دوربین مراجعه می کنند. از آنجایی که چنین خطاب مستقیمی اغلب پوچ خوانده می شود، این تکنیک تقریباً همیشه در کمدی رخ می دهد.

2- اجازه دادن به یک شخصیت برای گفتن یک مونولوگ درونی: یک شخصیت ممکن است دیوار چهارم را بشکند تا نگاهی اجمالی به زندگی درونی خود داشته باشد. از آنجا که این امر تعلیق ناباوری مخاطب را می شکند، فیلم های داستانی به ندرت این کار را انجام می دهند. با این حال، در فیلم‌های مستند، سوژه‌های مستند این اتفاق رخ می دهد.

3- برای برجسته کردن فرم ارائه فیلم: به سبک هنرمند بزرگ تئاتر آلمان برتولت برشت، برخی از کارگردانان دوست دارند توجه را به شکل هنری که ارائه می کنند جلب کنند. بازیگران می توانند دیوار چهارم را بشکنند و تصدیق کنند که بخشی از یک اثر داستانی هستند. این امر توجه را به رابطه همزیستی بین بازیگر و مخاطب جلب می کند و به طور موثر مخاطب را وارد اثر هنری می کند.

4- کارکرد دیگر  شکستن دیوار چهارم برهم‌زدن احساس امنیت و افزودن بر احساس تنش و اضطراب مخاطب است. برای مثال کافی است نگاه‌های خیره‌ی شخصیت‌های شرور فیلم‌هایی چون "روانی" و "پرتقال کوکی" به خود را به یاد بیاورید که چقدر تأثیرگذار و مضطرب‌کننده هستند. یا چشمک زدن شرورِ فیلم " بازی های مسخره" به کارگردانی "میشائل هانکه".

 

شیوه های شکستن دیوار چهارم

یکی از موارد متداول در استفاده از این تکنیک، مخاطب قرار دادن دوربین توسط شخصیت‌ها‌ست. آن‌ها به دوربین نگاه می‌کنند و دیوار چهارم میان بیننده و دنیای داستان را می‌شکنند و از این طریق نوعی هم‌دلی بین بیننده و خود به وجود می‌آورند. البته طبق اصول کلاسیک، نگاه شخصیت به دوربین به عنوان خطایی در فیلمسازی محسوب می‌شود، چرا که مخاطب را از دنیای داستان و فرآینده دوخته‌شدن‌اش دور می‌کند. اما نکته‌ی جالب آن است که تکنیک "شکستن دیوار چهارم" دقیقاً برای زدودن چنین اثری از دنیای داستا‌ن مورد استفاده قرار می‌گیرد.

برخی دیگر از روش های به کار رفته در "فاصله گذاری" شامل موارد زیر هستند:

  • استفاده از زیرنویس در فیلم ها و یا ظاهر شدن تصاویر بر روی پرده
  • خواندن آواز و یا ارائه توضیح در مورد تئاتر
  • استفاده از پلاکارد
  • استفاده از نوع خاص طراحی صحنه که در آن با استفاده از نور و یا طناب ها، تماشاگر دائما از این امر که شاهد یک تئاتر _ غیر واقعی _ است آگاه می شود
  •  درک دیوار چهارم: نوع خاصی از شکستن دیوار چهارم است و هنگامی اتفاق می‌افتد که یک شخصیت در طول داستان متوجه می‌شود درون دنیایی خیالی زندگی می‌کند و معمولاً این موضوع برایش عجیب و یا حتی ترسناک است ( فیلم "عجیب تر از داستان" ساخته‌‌ی "مارک فورستر" (  Marc Forster) این مورد را به بازی می‌گیرد. شخصیت اصلی داستان "هارولد کریک" صدای کسی را می‌شنود که به‌طور دقیق در حال روایت زندگی‌اش است. او متوجه می‌شود شخصیتی درون یک رمان است و سرنوشتش دست نویسنده‌ی آن است.)
  • نوار ویدیویی یا دفترچه خاطرات یافت‌شده: تعریف کردن داستان از طریق نوار ویدیویی یا دفترچه خاطرات یافت‌شده. به عبارتی دوربین در طرف شخصیت‌های داستانی دیوار چهارم گذاشته می‌شود. این نوع روش داستان تعریف کردن در آثار دلهره‌آور و وحشت رایج است ( بسیاری از داستان‌های "اچ.پی.لاوکرفت" به شکل یادداشت‌های یک شخصیت روایت می‌شدند.)
  • صندوق پستی دیوار چهارم: هنگامی که شخصیت‌های خیالی مستقیماً با طرفدارانشان ارتباط برقرار می‌کنند (دِدپول سال‌ها صفحه‌ی مخصوص نامه‌ی طرفداران را خودش جواب می‌داد.)
  • شاهد دیوار چهارم: یک شخصیت در داستان که آگاه است از این‌که پشت صفحه‌ی تلویزیون قرار دارد یا اعمالش توسط یک شخص دیگر نوشته می‌شوند. معمولاً توسط اطرافیانش شخصیتی خُل پنداشته می‌شود و احتمالاً واقعاً هم خُل است ( ایده‌ی فیلم "نمایش ترومن" دقیقاً نقطه‌ی مقابل این مورد است؛ بدین‌شکل که "ترومن" شخصیت اصلی یک نمایش تلویزیونی است و همه این را می‌دانند غیر از خودش. )
  • سراب دیوار چهارم: هنگامی که به‌نظر می‌رسد شخصیت در حال شکستن دیوار است، ولی لحظه‌ای بعد معلوم می‌شود که این‌طور نیست ( در یکی از اپیزودهای انیمیشن "خانواده‌ی سیمپسون"، شخصیتی به نام "دکتر هیبرت" می‌گوید که نمی‌تواند پرونده‌ای را حل کند و سپس به تماشاچی اشاره می‌کند و می‌گوید: «تو می‌تونی؟» زاویه‌ی دوربین عوض می‌شود و نشان می‌دهد که او در حال اشاره کردن به یک شخصیت دیگر بوده است.)
  • از پشت دیوار چهارم: هنگامی که عنصری خارج از دنیای داستان پیرنگ را تحت‌تاثیر قرار می‌دهد ( در فیلم "مانتی پایتون و جام مقدس"، هیولایی که در حال تعقیب کردن قهرمانان داستان است، به دلیل حمله‌ی قلبی انیماتور به‌طور ناگهانی ناپدید می‌شود! )
  • تکیه دادن به دیوار چهارم: کمی خفیف‌تر از شکستن دیوار چهارم است. با توجه به موقعیت داستان، دیالوگ گفته‌شده یا عمل انجام‌شده کاملاً منطقی به‌نظر می‌رسد، ولی مخاطب احساس می‌کند نویسنده یا نویسندگان به نوعی در حال چشمک زدن به او هستند. اکثر سرپوش آویختن‌ها به نوعی تکیه دادن به دیوار چهارم هستند (در فیلم "اِد وود"، "اد" از یکی از عواملش می‌پرسد لباس سبز را ترجیح می‌دهد یا لباس قرمز. او که کوررنگ است و نسبت به رنگ لباس‌ها اظهار بی‌اطلاعی می‌کند، در آخر می‌گوید لباسی را که خاکستری تیره است بیشتر دوست دارد. با توجه به سیاه و سفید بودن فیلم، این دقیقاً درکی است که مخاطب از موقعیت دارد.)
  • شکستن دیوار چهارم به‌صورت اینترنتی: یک آدرس اینترنتی در یک اثر داستانی واقعاً وجود خارجی دارد؛ یا شخصیت‌های یک داستان در یک سایت اینترنتی فعالیت انجام می‌دهند (در سریال "افسارگسیختگی"، "والتر جونیور" یک وبسایت خیریه درست می‌کند تا برای درمان سرطان پدرش "والتر" پول جمع کند. این وبسایت دقیقاً به همان شکل و شمایلی که در سریال به تصویر کشیده شد قابل دیدن است :

  http://www.savewalterwhite.com

  • یکی دیگر از موارد استفاد از این تکنیک را می‌توان در آثار "عباس کیارستمی" و به خصوص فیلم "کلوزآپ" دید. در انتهای فیلم کیارستمی، صدای میکروفون به تدریج قطع می‌شود و در دنیای فیلم عنوان می‌شود که صدای میکروفن قطع شده و بیننده با این تهمید با دنیای داستان فیلم فاصله می‌گیرد. در «کلوزآپ» و برخی دیگر از آثار کیارستمی (مثل پایان‌بندی درخشان فیلم «طعم گیلاس»)،
  • Fight Club (1999)  به کارگردانی "دیوید فینچر"، کارگردان در این فیلم از آدرس مستقیم استفاده می کند. در ابتدا، شخصیت اصلی که توسط "ادوارد نورتون" بازی می‌شود، روایتی را در مورد دوستش "تایلر دوردن" ارائه می‌دهد، اما با پیشروی فیلم، "نورتون" تازه شروع به پرداختن به دوربین می‌کند. این به افشاگری های کلیدی در مورد شخصیت ها در اوج فیلم مربوط می شود.
  • گرگ وال استریت (2013) به کارگردانی "مارتین اسکورسیزی" که به ندرت دیوار چهارم را در فیلم هایش می شکند، اما ترجیح داد که در این فیلم، شخصیت "لئوناردو دی کاپریو"، یعنی "جردن بلفورت"، مستقیماً با مخاطب ارتباط برقرار کند. این امر از آن جا جسورانه محسوب می شود که "بلفورت" یک شخص واقعی است.

 

برای آشنایی با سایر موارد مرتبط به ویدئو- مقاله ای که از کانال یوتیوب Now You See It انتخاب و به طور اختصاصی توسط گروه سرویس آموزش ۲۴ فریم ترجمه و زیرنویس شده است، توجه نمایید. ( ترجمه‌: نگار عباس‌پور - زیرنویس و گرافیک: مصطفی خانی‌پور )

 

آیا شکستن دیوار چهارم برای پروژه شما مناسب است؟

هر پروژه جایی در طیف رئالیسم در مقابل فرمالیسم قرار می گیرد. شکستن دیوار چهارم پروژه شما را بیشتر به سمت فرمالیسم سوق می دهد. به این دلیل که واقع‌گرایی مستلزم تعلیق کمی سخت‌تر از ناباوری است. ممکن است متناقض به نظر برسد، اما پروژه شما در واقع با شکستن دیوار چهارم، حس واقع گرایی را از دست خواهد داد. وقتی فیلمنامه خود را می خوانید، می خواهید به دنبال لحظاتی باشید که تاثیرگذاری بالایی دارند. این می تواند لحظات خوبی برای بررسی با بیننده باشد.

نکات:

1- با مخاطب یا دوربین روبرو شوید.

وقتی لحظه ای در فیلمنامه از شما می خواهد که با مخاطب صحبت کنید، به احتمال زیاد می خواهید مستقیماً به آنها نگاه کنید. بچرخید و مستقیم به مخاطب یا دوربین نگاه کنید. برای انجام این کار می توانید تمام بدن خود را بچرخانید یا فقط سر خود را بچرخانید. معمولاً بهتر است دیوار چهارم را فقط زمانی بشکنید که فیلمنامه به صراحت آن را خواستار باشد و دقت داشته باشید که این کار را در حین تمرینات تمرین کنید تا احساس راحتی کنید.

2- از حالات چهره برای انتقال احساسات استفاده کنید.

همیشه لازم نیست برای رساندن پیام خود از کلمات استفاده کنید. حالات صورت نیز واقعا مفید است. اگر دو شخصیت با هم دعوای مسخره ای دارند، ممکن است به تماشاگر نگاه کنید و یا چشمانتان را بچرخانید یا ابروهایتان را بالا ببرید. یک مثال آن می تواند بازی مهران مدیری در سریال پاورچین باشد که دوربین نگاه میکند.

3- از استفاده بیش از حد از این تکنیک خودداری کنید.

ممکن است با شکستن دیوار چهارم، نفس های زیادی بکشید یا بخندید، و این بدیهی است که احساس خوبی خواهید داشت! با این حال، شما می‌خواهید مطمئن شوید که از این تکنیک کم استفاده می‌کنید تا مخاطب از آن خسته نشود. بستگی به نوع اجرای شما دارد، اما احتمالاً نیازی به شکستن دیوار چهارم در هر صحنه ندارید.

توصیه: تعداد دفعات “درست” برای شکستن دیوار چهارم وجود ندارد. بستگی به طول نمایش، نوع بازی و نحوه شکستن دیوار چهارم دارد. اگر بیش از حد از آن استفاده کنید، این تکنیک اثربخشی خود را از دست می دهد، بنابراین در حد اعتدال از آن استفاده کنید. در بیشتر موارد، نمایش دهید و نگویید، بنابراین مخاطب بیشتر درگیر می شود. معمولا در نمایش های خنده دارتری مانند پانتومیم شکستن دیوار چهارم تکنیک خوبی است.

شکستن دیوار چهارم در نمایش های احساسی تر می تواند فضا را خراب کند. همچنین توجه به این نکته مهم است که این تکنیک برای درام های واقع گرایانه توصیه نمی شود. این به قضاوت خود شما بستگی دارد. اگر می توانید، از کسی بخواهید که آن را تماشا کند و از او بپرسد که چه فکری می کند.

منابع مورد استفاده :

https://abanacting.com/fourth-wall-acting

                                                                                             https://24framesnews.com/%D8%A2%D9%85%D9%88%D8%B2%D8%B4-%DA%86%DA%AF%D9%88%D9%86%D9%87-%D8%AF%DB%8C%D9%88%D8%A7%D8%B1-%DA%86%D9%87%D8%A7%D8%B1%D9%85-%D8%B1%D8%A7-%D8%A8%D8%B4%DA%A9%D9%86%DB%8C%D9%85%D8%9F/

https://azsan.ir/blog/fourth-wall

https://www.iranketab.ir/blog/bertolt-brecht

 

 


1- دایجسیس

مفهوم "دایجسیس" (نقل) Diegesis نخستین بار توسط افلاطون در مقابل "میمسیس" (تقلید)  Mimesisمطرح شد. سپس ارسطو اصطلاح میمسیس را به حوزه درام وارد کرد و به توصیف آن در مقابل هنرهای اپیک (روایی) پرداخت. در دوران معاصر، مبحث دایجسیس و میمسیس در حوزه روایت شناسی بار دیگر موردتوجه قرار گرفت و به واژگانی کلیدی برای تمایز میان روایت کلامی و درام بدل شد.

 

 دایجسیس اشاره دارد به روایت‌گری، یعنی محتوای روایت، دنیای خیالی یا قُصوی ( دورترین ) به صورتی که در درون داستان، توصیف شده است. این اصطلاح در فیلم اشاره دارد به تمامی آن چیز هایی که عملا روی پرده اتفاق می‌افتد. یعنی واقعیت قصوی. کلمات و حرکات کاراکتر ها، همه کنش ها به صورتی که درون پرده اجرا شده‌اند، دایجسیس را تشکیل می‌دهند. و اصطلاح صدای درون دایجتیک و برون دایجتیک هم از همین جا می‌آید. که در اولی صدا در روی پرده حدوث می‌یابد (منبع صدا مشاهده می‌شود) و دومی اشاره دارد به صدایی که آشکارا از دون پرده ساطع نمی‌شود.(مثل موسیقی متن و سوند افکت)

 

قصوی. [ ق ُص ْ وا ] ( ع ن تف ) غایت دور. ( منتهی الارب ).تأنیث اقصی ، به معنی غایت بعیده. ( اقرب الموارد ). - غایت قصوی ؛ هدف دور.

2- زمانی که تئاتر ناتورالیستی (طبیعت گرا) در اوج تأثیرگذاری خود قرار داشت و به عنوان آینه ای در نظر گرفته می شد که بازتاب دهنده ی اتفاقات رخ داده در جامعه بود، «برشت» تصمیم گرفت که از آن به عنوان نیرویی برای تغییر استفاده کند. او می خواست مخاطبینش فکر کنند و در جمله ای مشهور بیان کرد که مخاطبین تئاتر در آن زمان، «مغزهایشان را به همراه کلاه هایشان از سر در می آوردند.»

مخاطبین در تئاتر ناتورالیستی یا «دراماتیک»، برای زندگی شخصیت های روی صحنه اهمیت قائل هستند. آن ها برای مدتی اندک، زندگی خودشان را فراموش می کنند و در زندگی شخصیت ها غرق می شوند. وقتی مخاطب برای یک شخصیت گریه می کند یا احساسات مختلفی را به واسطه ی زندگی آن شخصیت تجربه می کند، فرآیند «کاتارسیس» یا «روان پالایی» در او اتفاق افتاده است.

«برشت» اما مخالف اینگونه تئاتر بود. او اعتقاد داشت وقتی مخاطبین، رویدادهای روی صحنه را باور می کنند و از نظر عاطفی درگیر آن ها می شوند، توانایی تفکر و قضاوت را از دست می دهند. او می خواست مخاطبینش واقع گرا، بی طرف و به دور از درگیری عاطفی باقی بمانند تا بتوانند قضاوت هایی فکر شده و منطقی درباره ی مسائل و موقعیت های اجتماعی مطرح شده در آثارش داشته باشند. او برای انجام این کار، از ابزار و تکنیک های مختلفی در آثار خود استفاده می کرد تا در سراسر نمایش به مخاطبین یادآوری کند که در حال تماشای تئاتر هستند؛ که صرفا طرح و نمودی از زندگی است و نه خود زندگی واقعی. اینگونه از نمایش، «تئاتر روایی» نام گرفت. «برشت» فرآیند دور کردن مخاطبین از احتمال به وجود آمدن درگیری عاطفی با زندگی شخصیت های روی صحنه را verfremdungseffekt یا «فاصله گذاری» نامید.

 

 

فرآیند فاصله گذاری

 

اشتباه نکنید! «برشت» بدون تردید می خواست که مخاطبینش از نمایش لذت ببرند و به آن علاقه مند باقی بمانند چرا که در غیر این صورت، پیام مورد نظر او به آن ها منتقل نمی شد. این درگیری عاطفی با شخصیت ها بود که او می خواست از آن اجتناب کند. روش «برشت» در اجرای تئاتر، برای آثاری مناسب است که پیامی سیاسی، اجتماعی و یا اخلاقی دارند. شاید بخواهید مخاطبین به معنای یک حکایت اخلاقی توجه کنند. شاید قصد داشته باشید موضوع یا مسئله ای خاص را مورد کاوش قرار دهید و مخاطبین را به در نظر گرفتن نقطه نظرها و جنبه های مختلف مرتبط با آن مجاب کنید. اگر اینگونه است، می توانید چیزهای زیادی از ابزار فاصله گذاری در «تئاتر برشتی» بیاموزید.

«تئاتر روایی» (یا تئاتر برشتی) «دیوار چهارم» را می شکند: دیواری فرضی بین نمایش و مخاطبین که آن ها را در مقام «مشاهده کننده» نگه می دارد. مخاطبین «تئاتر روایی»، اعضایی کنش گر در تجربه ی نمایش هستند و در سراسر آن، به فکر کردن تشویق می شوند.