مارش تُرکی
موسیقی زیبا و نوستالژیک "مارش تُرکی"
آهنگساز: ولفگانگ آمادئوس موتزارت
ارکستراسیون : جیمز لَست
سبک: نیو ایج، نیوکلاسیک
پ.ن.
این موسیقی زیبا سال ها تیتراژ برنامه کودک بود.
موسیقی زیبا و نوستالژیک "مارش تُرکی"
آهنگساز: ولفگانگ آمادئوس موتزارت
ارکستراسیون : جیمز لَست
سبک: نیو ایج، نیوکلاسیک
پ.ن.
این موسیقی زیبا سال ها تیتراژ برنامه کودک بود.
نام اثر: The walk to paradise garden
عکاس: W. Eugene Smith
سال: ۱٩۴۶
پ.ن.
این عکس که در پایان جنگ جهانی دوم گرفته شده نسل جدید را در حال عبور از
تاریکی به نور و دنیایی جدید نشان می دهد.
اثر کاتسوشیکا هوکوسایی - 1833
این نقاشی یکی از معروف ترین آثار هنری دنیا و هم چنین به شکل بحث برانگیزی،
کنایه آمیزترین کار هنر ژاپن است. در ابتدا، هزاران نسخه از این نقاشی به سرعت
تولید شد و به فروش رفت. با وجود این که این اثر در زمانی خلق شده که ژاپن از
نظر داد و ستد با جهان با محدودیت های زیادی مواجه بود، "موج عظیم کاناگاوا" رگه
هایی از تاثیر هنر هلندی را در خود دارد. خود این تابلو بعدا در قرن نوزدهم در اروپا به
منبع الهام آثار زیادی تبدیل شد.
بقیه در فایل ( PDF )

پانزده واقعیت درباره موج عظیم - ( PDF )
« "انسل آدامز" شاید مشهورترین عکاس تاریخ باشد. آثار او بیش از هر عکاس
دیگری روی دیوارهای خانه ها و شرکت ها قرار گرفته است. انسل آدامز که استاد
عکاسی سیاه و سفید از مناظر طبیعی بود، بیشتر وقت خود را به عکاسی از حیات
وحش غرب امریکا و بیش از همه «پارک ملی یوسمیتی» (Yosemite National
Park) در کالیفرنیا و کوهای «تیتان» (Tetons) و رودخانه ی «اسنیک» (Snake
River) در وایومینگ، گذراند. عکسهای آدامز به آگاهی بیشتر افراد برای مطالبه ی
حمایت از طبیعت و حیات وحش کمک کرد. حفظ حیات وحش یکی از موضوعاتی بود
که انسل آدامز به اندازه ی عکاسی به آن علاقه داشت . . . »

انسل آدامز (Ansel Easton Adams) عکاس آمریکایی در بیست فوریه سال 1902 در
کالیفرنیا به دنیا آمد. انسل از سن نوجوانی مشغول به یادگیری موسیقی و نواختن
پیانو بود و قاطعانه تصمیم داشت که پیانیست شود. ولی قدرت عکاسی او را نیز
مانند بسیاری از هنرمندان دیگر که بعدها عکاس شدند به خود جذب کرد. به طوری
که در بیست سالگی اولین گزارش تصویری خود را به چاپ رساند. ولی او هنوز یک
پیانیست بود. تا اینکه ملاقات با "پل استراند" عکاس شهیر آمریکایی آخرین ترفند
هنر عکاسی بود تا آدامز را وارد دنیای عکاسی کند.
در دوران آدامز توجه اغلب عکاسان نشان دادن وضعیت مردم و کار کردن در سبک
مستند و اجتماعی بود. ولی آدامز به سمت عکاسی طبیعت روی آورد. طبیعت بکر
غرب آمریکا در قاب دوربین او به ثبت می رسید. به طوری که آثار او جزیی از دارایی
های طبیعی آمریکا محسوب می شود. در دوران آدامز علاوه بر هنر عکاسی چاپ
عکس نیز نیازمند تبحر و تجربه کافی بود. انسل پیش روی نوع جدیدی از چاپ عکس
با مواد بود. روش او توانست راه را برای بسیاری از عکاسان در چاپ عکس هموار
سازد.

در روش او نور و کنتراست به عنوان پایه در نظر گرفته می شد و بعد از آن با ایجاد
تغییرات دیگر نگاتیو به چاپ می رسید. طبیعت روح جدا ناشدنی از آدامز بود به طوری
که در آثار او می توان دغدغه او را از دخالت انسان در طبیعت بکر و نابودی آن را درک
کرد. او عضو فعال جنبش محیط زیست امریکا بود. منطقه وسیعی از آمریکا نیز به نام
او به ثبت رسیده است. از آثارش نمایشگاه های زیادی بر پا شده است. همچنین
مجموعه عکس هایی از طبیعت آمریکا و گزارش های تصویری متعددی از او به چاپ
رسیده است. کتابی نیز با عنوان مقدمه ای بر عکاسی به قلم خودش به نگارش در
آمده است. در موزه هنر های مدرن نیویورک نیز موسس بخش عکاسی بوده است.
سرانجام سرطان قلب او را از پا انداخت و در سال 1984 آدامز در 82 سالگی دار
فانی را وداع گفت.
@honaragah

این اسامی از بین کارگردانانی انتخاب شده که تمام یا اکثر دوران فیلمسازیشان را
در آمریکا سپری کرده اند و فیلم هایشان هم به زبان انگلیسی بوده است. گفتنی
است در این فهرست، نام کارگردانان جوانی مثل کریستوفر نولان، دارن آرنوفسکی،
پل توماس اندرسون، دیوید فینچر و .. که همچنان فرصت های زیادی را برای دریافت
این جایزه دارند لحاظ نشده است.
استنلی کوبریک 1928 - 1999
اگر به کسی که اهل سینما و فیلم دیدن باشد و اطلاعاتی درباره ی تاریخچه اسکار
نداشته باشد بگوییم که کوبریک به خاطر خلق هیچ کدام از شاهکار هایش اسکاری
نگرفته ، قطعا او نیز فکر خواهد کرد که ما دیوانه شده ایم یا شاید داریم با او شوخی
می کنیم . ولی نه تنها کارگردانی و نویسندگی او مورد بی توجهی داوران وقت
آکادمی قرار گرفت بلکه فیلم های او هم با بی مهری شدیدی مواجه شد . شاهکار
هایی مثل "پرتقال کوکی" ، "اودیسه ی فضایی" ، "دکتر استرانجلاو" ، "غلاف تمام
فلزی" و ... که هیچ کدام نه موفق به دریافت اسکار بهترین فیلم شدند ، نه بهترین
کارگردانی و نه بهترین فیلمنامه . البته کوبریک برای بهترین جلوه های ویژه ی
اودیسه ی فضایی اسکار گرفته ، ولی خیلی بد است که کارگردان بزرگی مثل او با
این همه ظرافت در آثارش فقط یک اسکار جلوه های ویژه برده باشد.
آلفرد هیچکاک 1899 - 1980
بله آلفرد هیچکاک هم هیچگاه موفق به دریافت اسکار نشد . او که تمام آثارش به
زبان انگلیسی بود و از سال 1940 به بعد ، فیلم هایش را در آمریکا ساخت، مرتب
مورد بی توجهی داوران آکادمی قرار گرفت . او پنج بار کاندید دریافت اسکار بهترین
کارگردانی شد ولی هیچگاه به این جایزه دست نیافت ، هرچند یک اسکار افتخاری
در سال 1968 به او داده شد. گفتنی است فیلم "ربکا" به کارگردانی وی در سال
1940 برنده ی اسکار بهترین فیلم شد که البته در چنین مواقعی جایزه به تهیه کننده
اهدا می شود نه کارگردان.
سیدنی لومت 1924 - 2011
خالق آثار بزرگی چون "دوازده مرد خشمگین" ، "بعد از ظهر سگی" و "شبکه" ، پنج
بار کاندید دریافت اسکار شد اما با وجود ساخت آثاری تاثیر گذار ، هیچگاه برنده جایزه
اسکار نشد . هر چند او هم مانند هیچکاک در آخرین سالهای زندگیش یک اسکار
افتخاری گرفت.
رابرت آلتمن 1925 - 2006
آلتمن را یکی از تجربه گرا ترین کارگردانان هالیوود می نامند . کسی که همیشه با
فیلم هایش در خلاف جهت سیاست های هالیوود گام بر می داشت . او یکی از
آخرین بازمانده های کارگردانان افسانه ای سینما بود که در طول دوران حرفه ای ش
پنج بار کاندید اسکار بهترین کارگردانی شد ولی از دریافت آن ناکام ماند . به آلتمن
هم در ماه های پایانی زندگیش یک اسکار افتخاری اهدا شد.
سرجیو لئونه 1929 - 1989
اگر چه اکثر فیلم های او مثل "خوب، بد، زشت" در خارج از آمریکا ساخته شد ولی
همواره این فیلم ها با استقبال تماشاگران آمریکایی همراه بوده است . علاوه بر این
، دو فیلم "روزی روزگاری در غرب" و "روزی روزگاری در آمریکا" به زبان انگلیسی
ساخته شد ولی نه خود لئونه و نه هیچ کدام از شاهکارهایش حتی کاندید دریافت
اسکار هم نشدند !
جان کاساوتیس 1929 - 1989
او را بنیانگذار سینمای مستقل آمریکا می نامنند . فیلم سازی منحصر بفرد که فیلم
های کم هزینه اش همیشه مورد توجه منتقدین قرار می گرفت . به خاطر سبک
کاری جان ، او را گدار سینمای آمریکا نیز می نامنند . علاوه بر آن او بازیگر قابلی هم
بوده است . چهره ی او را می توانید در فیلم بچه ی رزماری ، در نقش همسر
رزماری به خاطر بیاورید . او سه بار کاندید دریافت اسکار شد . یک بار به عنوان
کارگردان ، یک بار به عنوان فیلمنامه نویس و یک بار هم به عنوان بازیگر.
ساموئل فولر 1912 - 1997
فولر را یاغی سینمای آمریکا می نامنند . فیلم سازی منحصر بفرد و مستقل که
همیشه فیلم هایش در تناقضی آشکار با هالیوود بود . او در زمان حیاتش مورد بی
توجهی شدید سینمای آمریکا و هالیوود قرار گرفت ولی در عوض موفق شد
طرفداران سرسختی را در بین سردمداران موج نوی فرانسه پیدا کند . منتقدین
آمریکایی تازه بعد از مرگ فولر بود که به سمت آثار وی آمدند . او علا رغم ساخت
فیلم های تاثیر گذار و گاها جنجالی ، هیچوقت کاندید دریافت جایزه ی اسکار نشد.
اسکورسیزی در یکی از مصاحبه هایش گفته است : بدون شک فولر کلّه شق ترین
فیلمساز دهه ی پنجاه سینماست.
دیوید لینچ January 20, 1946
او در نظر سنجی روزنامه گاردین که در سال 2003 از منتقدان سینما در سراسر
جهان صورت گرفت به عنوان بهترین کارگردان زنده ی دنیا انتخاب شد. وی همچنین
در سایت معتبر اند ساوند هم به عنوان بهترین فیلمساز مستقل جهان شناخته شد.
فیلم های این کارگردان اگرچه در گیشه هیچوقت موفق نبودند ولی همواره مورد
توجه منتقدین قرار گرفته است. در این میان نباید از طرفداران دو آتشه ی آثار وی هم
به سادگی گذشت. لینچ مجموعاً چهار بار کاندید جایزه ی اسکار شده که سه تای
آن برای بهترین کارگردانی و یکی از آنها برای بهترین فیلمنامه بوده است ولی تا به
امروز موفق به دریافت این جایزه نشده است.
برایان دی پالما September 11, 1940
دی پالما را به همرا کارگردانانی مثل کاپولا ، اسکورسیزی و اسپیلبرگ ، بنیانگذاران
هالیوود معاصر می نامنند . هرکدام از این کارگردانان با سبک فیلم سازی خود راه را
برای فیلم سازان نسل بعد خود باز کردند ولی در ادامه دی پالما نسبت به سه
کارگردان دیگر کمتر مورد توجه قرار گرفت. به خاطر همین است که وی را مرد تنهای
هالیوود نیز می نامند . او با وجود ساخت فیلم های موفقی چون "تسخیر ناپذیران" و
"صورت زخمی" هیچگاه حتی کاندید دریافت جایزه ی اسکار هم نشد . سینمای او را
تحت تاثیر سینمای هیچکاک می دانند و عده ای حتی او را متهم به تقلید از آثار
هیچکاک می کنند ولی وقتی آکادمی به خود آلفرد هیچکاک اسکاری نداده است ،
اسکار نگرفتن دی پالما چیز عجیبی نیست.
هاوارد هاکس 1896 - 1977
هاکس ، از جمله فیلم سازان خوش نامی است که به هر ژانری که وارد شده ،
توانسته اثری قابل تحسین و ماندگار خلق کند. او که با ساخت فیلم های مطرحی
چون "ریو براوو" ، "رودخانه ی سرخ" ، "خواب بزرگ" و "تنها فرشتگان بال دارند" یکی
از کارگردانان مؤلف زمان خود و یکی از مهمترین فیلم سازان تاریخ سینما به حساب
می آید ، فقط یک مرتبه در سال 1941 برای کارگردانی فیلم "گروهبان یورک" نامزد
جایزه ی اسکار شده است.
ریدلی اسکات November 30, 1937
اسکات هم از کارگردان هایی است که هنوز دستش به مجسمه ی اسکار نرسیده
است . کارگردان آثار موفقی چون "بیگانه" ، "بلید رانر" و "گلادیاتور" تا به امروز سه
بار کاندید دریافت این جایزه شده است که هر سه ی آنها به بعد از سال 90 بر می
گردد. با وجود این به هیچ عنوان نمی توان از تاثیرات ریدلی اسکات بر سینمای
هالیوود چشم پوشی کرد . گفتنی است اسکات پس از ساخت آخرین فیلمش تحت
عنوان "مریخی" ، طبق پیش بینی منتقدان ، شانس اصلی دریافت اسکار بهترین
کارگردانی به حساب می آمد ولی پس از اعلام اسامی نامزدها ، در عین ناباوری
نامی از این کارگردان کهنه کار در بین نامزدها دیده نشد . علاوه بر این فیلم
"گلادیاتور" به کارگردانی وی در سال 2000 برنده ی جایزه ی بهترین فیلم سال شد
ولی اسکار بهترین کارگردانی به استیون سودربرگ تعلق گرفت.
چند نسل است که آدمها شغل هایی دارند که از آن متنفرند و تنها دلیلی که ولشان
نمی کنند این است که بتوانند چیز هایی بخرند که بدردشان هم نمی خورد !
از کتاب: باشگاه مشت زنی
نویسنده: چاک پالانیک / مترجم: پیمان خاکسار
پالانیک بخاطر نوشتن این کتاب در سال ۱۹۹۷ جوایز Pacific Northwest
Booksellers Association و Oregon Book Award (جایزه بهترین رمان) را از آن خود
کرد.
یادداشتی بر کتاب " عطر سنبل، عطر کاج "
نوشته ی خانم " فیروزه جزایری دوما " با ترجمه ی آقای " محمد سلیمانی نیا "
نمی دانم نویسنده چرا فکر کرده خاطرات بسیار سطحی یک ایرانی مهاجر به آمریکا
می تواند برای خوانندگان آن جذاب باشد؟ چهل تکه ای از نوشته های پراکنده، بدون
رعایت ساختار و ظرافت های ادبی و داستان نویسی که برای شخص من تنها
تأسفی از اتلاف چند ساعت گرانبها به جای گذاشت.
وقتی از مردم مهربان و با فرهنگ آمریکا !! و توالت های تمیز و محیط بدون خاک و
پشه، اینچنین با علاقه و شگفت زدگی سخن می گوید، در واقع مؤلفه های کم مایه
ای را برای رحجان موقعیت انتخاب کرده و همچنان این حسرت را بر دل خواننده فهیم
و عمیق باقی می گذارد که چرا غالب نویسندگان ما فاقد آن نگاه نقاد و موشکافانه
ای هستند که حرفه ای هایی نظیر "رومن گاری" در رمان " خداحافظ گاری کوپر" در
تحلیل جامعه آمریکا ارائه داده اند. [ البته از این قیاس مع الفارق عذر خواهی می
کنم .]
نویسنده در حالی که سعی دارد خود را فردی خوشبخت نشان دهد که توانسته
"رویای آمریکایی" را تحقق بخشد و این "گنج پنهان" !! را کشف کند، ناخودآگاه رنج
بی هویتی و سرگشتگی خود در این برزخ را نیز به خواننده منتقل می کند و سعی
دارد با تک مضراب های طنز - آن هم از نوع استند آپ کمدی های دم دستی - آن را
لطیف تر کند و بد تر از آن وقتی غرق لذت از تعریف و توصیف اماکن و شعف حضور در
آن هاست، گریزی فریبکارانه به ایران می زند که "آه ، افسوس هیچ جایی ایران نمی
شود!! "
ایشان برای افزایش کشش روایت ها، از تحقیر مادر و پدرش - که در اینجا نماد دو
ایرانی سنتی هستند - کوچکترین ابایی ندارد، آن ها را در مقابل فرهنگ آمریکایی
مایه خجالت می داند و از اینکه می تواند نام ایرانی اش را به یک نام غربی تغییر
داده و پس از ازدواج ملقب به نام خانوادگی شوالیه ها – دوما – شود شدیداً خرسند
است.
جریان خاطرات ایشان به دو بخش قبل و پس از انقلاب بازمی گردد، یک نقطه عطف
زمانی که مردم آمریکا از مرحله ی اینکه تا به حال اسم ایران را نشنیده اند به مرحله
ای می رسند که موضوع گروگان گیری را دستمایه تحقیر و توهین همه ی ایرانی ها
می کنند و جالب اینکه نویسنده برای فرار از این اتهام ملیت خود را انکار می کند. اما
نمی گوید همین آمریکایی های با فرهنگ با ملت ما چه کردند و با پول نفت
کشورهایی نظیر ماست که این گونه تفرعن می کنند.
کاش در مقابل زرق و برق زندگی آمریکایی، نویسنده بزاق جاری از دهانش را پاک
می کرد و با استعانت از مدرک اخذ شده از برکلی، به تحلیلی عمیق تری از این
سال های حضور در آمریکا می پرداخت تا خوانندگان جوان تر، مبنایی صحیح تر از
"رویای آمریکایی"، داشته باشند.