درباره ی رمان (6)
3-2- رمان در جستجوی چیست ؟
· "هستیِ" فراموش شده
(( " ادموند هوسرل" در سال 1935 ( سه سال پیش از مرگش )، کنفرانس های مشهوری درباره ی بحران بشریت اروپا برگزار کرد. او ریشه های بحران را در آغاز عصر جدید، در جهان بینی گالیله و دکارت و ماهیت یکسو نگرانه علوم اروپایی می دید. علومی که جهان را در حد موضوعی ساده برای کاوش فنی و ریاضی پایین آورده و جهان مملوس زندگی از افق دید خود رانده بودند.
پیشرفت علوم، انسان را در دهلیز رشته های تخصصی انداخت. هر چه انسان در دانش خود پیش تر می رفت، کلیت جهان و خویشتن خویش از چشمش دور می شد و بدین ترتیب در آنچه هاید گر ( شاگرد هوسرل ) از آن تحت عنوان " فراموشی هستی" یاد می کرد، فرو می رفت.
انسان که در گذشته از برکت دکارت خود را همچون ارباب و مالک طبیعت شناخته بود، مبدل به شئ ساده ای شد که نیروهای فنی، سیاسی وتاریخی بر او می تازند، از او فراتر می روند و بر او مسلط می شوند. برای این نیروها هستی مملوس انسان، یعنی جهان زندگی، دیگر دارای هیچ ارزش و فایده ای نیست، به چشم نیامده و از پیش به دست فراموشی سپرده شده است.))[1]
این بحران همراه با حذف نظام های ارزشی خیر و شر و زدوده شدن مفاهیم ماوراء الطبیعه، عوالم نا مشهود و هر آنچه که با عقل جزیی قابل محاسبه نیست، انسان مدرن را در ابهامی ترسناک فرو برد که در آن حقیقت یگانه به صد ها حقیقت نسبی تبدیل شد. و اینچنین بود که" فرا شد تقلیل و سقوط " به عنوان یکی از امکانهای بی چون و چرای آینده بشریت رقم خورد. در چنین فضایی بود که " دن کیشوت "[2] از خانه اش بیرون آمد و با دنیایی رو به رو شد که دیگر آن را نمی شناخت.
کارکرد رمان یک کارکرد جامعه شناختی نیست، بلکه با تخیل، فضاها و روابط ممکن بین انسانها و تجربه ی غیر مستقیم، زندگی اجتماعی و روابط جهان هستی را به تصویر می کشد. این فضای تخیلی بازتاب رؤیاهای انسان است. )) رمان می کوشد تا در هر مرحله از تاریخ تحول خود، با ارائه تصویر و درکی شهودی ( بدون تحلیل نظری و عقلانی ) جزئی ناشناخته از هستی را کشف کند و انسان را در برابر " فراموشی هستی " مصون دارد. ))[3] "بروخ" می گوید:
(( رمانی که جز ناشناخته ای از هستی را کشف نکند، غیر اخلاقی است. شناخت، یگانه اخلاق رمان است. ))
در واقع رمان عرصه ایست برای یاد آوری آنچه خرد مدرن و تفکر عصر روشنگری، آن را به بهانه غیر قابل تجربه بودن، کنار گذاشت و تناسخی است که روح" هستی فراموش شده " را کالبدی جدید بخشید. به اندیشه فرصت آفرینندگی داد و امکاناتی را عرضه داشت که به وسیله آن انسان بتواند به جهان هستی دیگرگونه نگاه کند.
· "منِ" فراموش شده ( بی هویتی )
جهان هستی تنها گمشده انسان مدرن نیست. او "منِ" واقعی خویش را نیز در تناقضات بین آموزه ها و نتایج مدرنیته گم کرده
است. از یکسو همزمان با فتح قله های نظام ارزشی قرون وسطی توسط عقل دکارتی، " کسب قدرت" - این عنصر غیر عقلانی- نیز سایه خویش را گسترش داد و از سوی دیگر رسانه ها و ماشینیزم نیز وظیفه ساخت انسانهای مسخ شده، همسان و فرمانبردار را بر عهده گرفتند .
مسائل پیچیده جهان هستی توسط رسانه ها، چنان سطحی و کلیشه ای تحلیل و ارائه می شوند و اطلاعات چنان دسته بندی شده و کنسروی در اختیار قرار می گیرند که فرصت هر گونه تفکر عمیق را از انسانها سلب می نمایند و این انسانهای تو خالی شده با روحیه و سلیقه مشترک که در جرخه ای از " باب روز " و " همرنگ جماعت شدن " گرفتار آمده اند، نه آن چیزی بود که مدرنیسم تحت عنوان " فردیت "، " اصالت انسان " و از همه مهمتر " لیبرالیسم " به تصویر می کشید. انسان مدرن در چنبره " قدرت " حاکمان و "یکسان سازی" رسانه ها دیگر آزاد نیست. از یکسو ارتباط خود را با خالق، جهان هستی و طبیعت از دست داد و از سوی دیگر به آنچه که هدف گذاری شده بود نرسیده. او در خلأیی قرار گرفته که دیگر خود را نمی شناسد. فردگرایی نیز انسان مدرن را با سرعت به سمت خصوصی شدن زندگی و حذف تدریجی کلیه ی مجاری ارتباط اجتماعی سوق داد. انسان مدرن، آنقدر در چنبره ی آزادی های فردی خویش گرفتار شده که زندگی اجتماعی ( در کلیت آن ) را فراموش نموده است. دنیای تجربیات هر شخص متعلق به خود اوست و این همان " تنهایی" انسان مدرن است.
(( مفهوم و معمای" من"، همیشه پرسش بنیادی رمان بوده و حتی نخستین راویان اروپائی، که از گرایشهای به اصطلاح روانشناختی آگاهی نداشتند نیز شخصیتهایی می آفریدند که با "عمل" خویش، خود را از دیگران متمایز می کردند. آفرینش شخصیتها، ماجرایی هیجان انگیز است که رمان نویس، از رهگذر آن به مفهوم و معنای " من" در فضای سحر آمیز رمان پی می برد . سراسر رمان پرسشی مداوم برای پی بردن به معمای وجودی شخصیتهای رمان است. شخصیتهایی که زائیده تخیل رمان نویس است نه شبیه سازی موجودات واقعی. رمان نویس بدینسان تلاش می کند تا مضمونهای وجودی انسان را دریابد و موقعیتهای بدیع بیافریند . رمان، هستی را می کاود نه واقعیت را، و هستی آنچه روی داده نیست، هستی عرضه امکانات بشری است. هر آنچه انسان بتواند آن شود. هر آنچه انسان قادر به واقعیت بخشیدن به آن باشد. ))[4]
بدین ترتیب رمان متولد شد تا برای حضور انسان در امکانهای مختلف جهان هستی، فرصت سازی کند و ساده انگاری ها و کلیشه های رسانه ای و ژورنالیسم حرفه ای را به چالش بکشاند. شخصیتهای رمان در واقع عرصه هایی هستند که با عمل ها و عکس العمل های خود، خواننده را به نوعی دیگر از تفکر دعوت کرد و از اسارت فکری رها می کنند. به او نشان می دهند با وجود همه نیروهای اجتماعی چه فرصتهایی برای " بودن" و " شدن" وجود دارد. تجریباتی متفاوت از تجربیات شخصی خواننده و رفتاری متفاوت از تجربه مشترک خواننده و شخصیت رمان.
· طلب " درمان " از " درد "
هر چند رمان بر پایه مدرنیسم و با هدف تصویرگری انسان عصر روشنگری شکل گرفت، اما در روند تکاملی خود، رسالت تبیین بحرانهای معنوی، ناتوانی فلسفه غربی در پاسخگویی به مسائل انسان و تنهایی و فردیت انسان در مقابل موج ویرانگر سرمایه داری را برعهده گرفت و به مسائلی نظیر از خود بیگانگی انسان غربی، یأس و پوچی حاکم بر روح و جان او و نتایج سیطره و استیلای نظام سرمایه داری پرداخت. به عبارت دیگر رمان معاصر سعی دارد خود را جایگزین فلسفه و راهکار معنا شناسی " هستی " نماید. در این مسیر با وجودی که " درد " به درستی تشخیص داده شد اما راه " درمان " به خطا رفت.
(( اشکال عمده در اینجاست که گمان می رود بشر غربی با حفظ موقعیت کنونی خود به عنوان " فرد "ی خود بنیاد و بریده از حق و ایمان دینی، صرفاً با تکیه بر خودشناسی از طریق رمان و یا جستجوی امکانات و راه های جدید می تواند بر بحران بزرگی که با آن روبروست فائق آید. حال آن که این، بحران دقیقاً در جوهر موقعیت وجودی خودبنیادانه و اومانیستی بشر امروز نهفته استو با حفظ این موقعیت راهی جز تشدید بحران و ویرانی برای تمدن و بشر غربی وجود ندارد. در واقع این نگاه می کوشد تا بحران فراگیر و همه جانبه ی تمدن جدید را از طریق یافتن امکانات جدیدی از دل همین تمدن، حل نماید، و گمان می بردکه تمدن غرب و مدرنیسم، دارای چنین امکانات و ظرفیت هایی برای نجات از بحران است و رمان ابزار کشف و به کارگیری این امکانات بالقوه می باشد. حال آن که حقیقت این است که تمدن جدید، تمدن سترونی است و آفتی که به جان او افتاده، آفتی جوهری و ذاتی است و عاقبتی جز مرگ و نابودی در انتظار آن نیست.
سرنوشت فردای بشر را ساحت معنوی انسان، رقم خواهد زد و در این ساحت جایی برای ظلمت ماتریالیسم و اومانیسم وجود ندارد. ))[5]
[1]- کوندرا، میلان، هنر رمان، ص 39 و 40
[2]- هرچند برای یک جریان تاریخی نمی توان آغاز دقیقی را مشخص کرد. اما اکثر صاحبنظران ادبی بر این عقیده اند که "دن کیشوت" اثر "سروانتس" اولین اثری است که ویژگیهای رمان را دارد و می تواند مبدأ تاریخی آن باشد.
[3]- کوندرا، میلان، هنر رمان، مقدمه مترجم ص 13- 22
[4]- کوندرا، میلان، هنر رمان، مقدمه ی مترجم، ص 13- 22
5- زرشناس، شهریار، میلان کوندرا و تجربه انسان مدرن، ص 14