ü  رمان و زمان تاریخ دار:

(( زمان رمان، زمان تاریخ داری است. در آن حوادث در سیر خطی و با تقدم و تأخر مشخص نسبت به یکدیگر روی می دهند. در رمان، در ارتباط با هر حادثه یا موقعیت، افق زمانی گذشته و آینده مشخص است. حوادث و فرایند داستان در حال، حال روایی و نه حال زمان ( چه داستان ممکن است مربوط به دوران گذشته باشد ) انکشاف می یابند. سیر حوادث و تحولات به سمت آینده در حرکت هستند. آینده ای که در طول داستان همواره افقی باز و نامتعین دارد. گذشته نیز از یک سو، در فرایند روایت و بازگویی داستان و از سوی دیگر، به وسیله ی اشاره به زمان ما قبل تاریخ داستان ( زمانی که حوادث داستان هنوز اتفاق نیافتاده است ) فرا افکنده می شود. در نتیجه، در هر آن و در ارتباط با هر جزء یک حادثه یا موقعیت، خواننده با پیشینه و پس زمینه ی امور آشنایی دارد و نگاه و حواسش متوجه افق در حال شکل گیری یرای آن حادثه و شخصیت های مرتبط با آن است. عملاً قرائت و فهم رمان در بستر این آگاهی زمانی امکانپذیر است. به علاوه زمان رمان، زمان تاریخ دار و حدود یافته است. زمان رویداد حوادث و شکل گیری آن ها در متن داستان مشخص است. خواننده می داند که آیا با زمان حال و داستانی راجع به دوران معاصر سر و کار دارد یا با مسائل مربوط به گذشته و دوران سپری شده. رمان امور ازلی و ابدی حیات را بازگو نمی کند که بدون توجه به مختصات زمانی امور آن ها را گزارش دهد. رمان شرح زندگی و شرایط افراد معین و یک رأی استکه در چاچوب شرایط مشخص زمانی زندگی می کنند.

در مقایسه، در حماسه " گذشته " تنها هنگام و بُعد مطرح زمانی است. حوادث حماسه در یک گذشته ی مطلق تاریخی روی می دهند ] و مربوط به یک عصر و دوره ی زمانی از حیات انسان هستند. مثلاً شاهنامه به دنبال احیای حس قومی و غرور فرهنگی ایرانیان بعد از حمله ی اعراب است هر چند به زمان و تاریخی خاص اشاره نمی کند.[ )) [1]

 

 

ب ) رمان و اخلاق

 

(( آن چه در دیدگاه علمی برای نظریه ی فرد گرایانه ی اخلاق اهمیت دارد، تأکید بر بی طرفی اخلاقی جهان واقعیات علمی و تکیه بر مفهوم شخص، به عنوان مشاهده کننده ی مستقل این واقعیات است. اکنون اگر جهان واقعیات، یعنی جهانی که موضوع مورد مطالعه ی علم است، عاری یا برکنار از هرگونه بُعد اخلاقی باشد، تکلیف اخلاقیات چه خواهد شد؟ اگر ارزش ها از دنیای تجربی علم جدا شوند به کجا خواهند رفت؟ پاسخ نظریه ی اخلاقی لیبرال های جدید این است که جنبه های فوق در حوزه ی انتخاب و تعهد فردی قرار می گیرند. "آیریس مورداک" این فرایند را به روشنی جمع بندی کرده است :

(( "ارزش" به دنیای درونی کارکردهای واقعیت، یعنی دنیای علم و قضایای وابسته به واقعیت، تعلق ندارد. بنابراین باید در جای دیگری باشد. ارزش، به نوعی به      اراده ی انسان متصل است، همانند سایه ای که به سایه ای دیگر پیوسته است. ارزش ها که قبلاً به مفهومی در عالم اعلی رقم زده شده بود، به دامان اراده ی انسان سقوط می کند. واقعیت متعالی وجود ندارد. تصور از "خوب" غیر قابل تعریف و تهی است و انتخاب انسان می تواند آن را پُر کند. ))  

بنابراین مفهوم لیبرالی هستی اخلاقی، اساساً فردگرایانه است. در این دیدگاه فرد باید خود ارزش های خویش را برگزیند و خود اخلاقیات خاص خویش را پی افکند. او نیز مانند دانشمندان باید شرایط واقعیت را تا جایی که میسر است به طور عینی ارزیابی کند. اما واقعیات نمی توانند به او بگویند چه باید بکند و نخواهند گفت. عقیده به این که واقعیات به او پاسخ خواهند داد، ناشی از خلط واقعیت و ارزش است و منطقاً قابل قبول نیست. بین واقعیت و ارزشیابی اخلاقی آن ها شکافی وجود داردکه هیچ منطقی نمی تواند آن را پُر کند. کودک گرسنه برای غذا گریه می کند و انسان مجروح از درد فریاد می کشد، این ها واقعیاتند، اما گفتن این که این ها واقعیت بدی هستند آن چنان که بیشتر مردم می گویند توصیف آن ها نیست، بلکه ارزشیبابی آن هاست. از رهگذر بررسی تجربی به هیچ وجه نمی توان مسئله خوبی یا بدی گرسنگی را حل کرد. زیرا این مسئله به واقعیت مربوط نبوده و قضیه ای ارزشی یا نوعی داوری اخلاقی است.

تمایز بین واقعیت/ ارزش به صورت بخشی از فلسفه لیبرالی جدید درآمده است.تحولی که به نوبه ی خود رشد تاریخی فردگرایی و ذره ای شدن فزاینده ی جوامع بورژوایی را در اوایل عصر جدید نشان می دهد. "آلسدیر مک اینتایر" با ارجاع به "هیوم" می نویسد:

(( در عصر فردگرایی همچنان که آرمان های مشترک و کارکردهای پذیرفته شده کنار گذاشته می شود، احکام ( اخلاقی ) نیز پشتوانه ی خود را بیش از پیش از دست می دهد. پایان این فرایند با ظهور عبارت " شما باید.." همراه است که فاقد  پشتوانه ی منطقی بوده و قوانین اخلاقی سنتی را قوانینی فاقد هرگونه غایتمندی و در خلأ اعلام می کند و طبقه ی نامحدودی از اشخاص را مخاطب قرار می دهد. ))

 

 


1- رفیع محمودیان، محمد، نظریه رمان، ص 59 و 60