درباره ی رمان (9)
توضیحات تکمیلی
ü رمان به مثابه زندگی نامه :
(( رمان جنبه ی زندگی نامه ای دارد و در آن داستان زندگی افراد بازگو می شود. شاید تمامی گستره ی زندگی افراد در آن به تصویر در نیاید. ولی به طور معمول فرازهای زندگی یک یا چند شخص در آن انعکاس می یابد. حال، شخصیت های رمان یا کسانی
که زندگی شان در آن مورد اشاره قرار می گیرد، همواره افراد معین و مشخصی هستند. آن ها به وسیله ی نام خاص و معمولاً کامل ( مانند تام جونز، اما بواری و .... ) شناسایی می شوند.
حوادثی که در هر رمان گزارش می شوند نیز یکه و حوادث زندگی افراد معین و مشخص است. هریک از شخصیت های رمان ویژگی ها و خصلت های خاص خود را دارند و از یک زندگی متناسب با موقعیت خاص خود و امیال و آرزوهایی منطبق با زندگی و موقعیت خود برخوردار هستند. برای نمونه از کارگر، دهقان یا فرد عاشق پیشه ی تفرد نیافته در رمان خبری نیست. به علاوه در آن سرنوشت هیچ شخصیتی پیشاپیش تعیین نشده است. افق زندگی هر شخصیت – حداقل در فرایند انکشاف داستان – باز و گشوده است. هرکس با تصمیم ها و اعمال خود – در تلفیق با آن چه به صورت اتفاق و تصادف روی می دهند – افق و فرجام نهایی زندگی خود را شکل می دهد. او همچنین عنصری زنده و پویاست. پویایی و سرزندگی او مایه ی انکشاف داستان است. کافی است که او از پویایی، تحول و حرکت باز ایستدتا داستان به توقف دچار شود و به پایان برسد.
در جوامع پیشا مدرن، فرد وجودی مستقل و مجزا از جماعت ندارد تا به اتکای تفکر مجرد فردی به اصول استعلایی اخلاق برسد. تنها احکام اخلاقی مشروع برای او همان هنجارهای اجتماعی هستند. اما در جوامع مدرن، بین فرد و جمع یگانگی و تطابق محض وجود ندارد. فرد باید به اتکای داوری های خویش سره را از ناسره باز شناسد، بر تزلزل و نگرانی برخاسته از دانش اندک و نامطمئن خود غلبه کند، تصمیمی را بگیرد و سپس در جهت انجام او بکوشد، هیچ عجیب نیست اگر در این وضعیت، فرد همواره دچار دودلی، دغدغه خاطر و نگرانی باشد. عامل مهمی که چنین به شخصیت های رمان تفرد و همچنین تشتت می بخشد خودآگاهی آن ها است. شخصیت های رمان، در عدم یگانگی با خویش، با دیدی سنجش گرایانه و انتقادی به موقعیت خود و مسائل و مشکلات خویش می نگرد. )) [1]
ü رمان و عنصر شگفتی در حوادث :
توماس هاردی چنین می آورد :
(( هدف واقعی ولی ناگفته ی داستان لذت بخشیدن از رهگذر ارضاء عشق آدمی به عنصر نامعمول در تجربه ی بشری است ...... مشکل نویسنده آن است که چگونه میان نامعمول و معمول توازن برقرار کند به طوری که داستانش از یک سو برانگیزاند و از سوی دیگر واقعی بنماید.
در حل این مشکل نویسنده هرگز نباید سرشت آدمی را غیر طبیعی بنمایاند، چه با این کار داستان خود را باور نکردنی جلوه خواهد داد. عنصر نامعمول می باید در حوادث باشد نه در قهرمان ها، و هنر نویسنده در آن است که بُعد نامعمول را شکل بخشد و عنصر نامحتمل را پوشیده بدارد (البته اگر داستانش نامحتمل باشد) همه ی راز داستان و نمایش در این نهفته است که چیزهای نامعمول را در آن با چیزهای جاوید و جهانی سازگار کند و رمان نویسی که دقیقاً می داند حوادث داستانش را تا چه حد می باید نامعمول جلوه دهد و تا چه حد معمول، بی گمان کلید این هنر را در دست دارد. ))[2]
میلی طبیعی در رمان نویس هست که حس شگفتی طلبی خواننده را پیوسته پاسخ گوید. اما این میل همواره با وقوف او بر این واقعیت تعدیل می شود. که می باید تصدیق او را نیز به دست آورد. چرا که به خوبی می داند تا خواننده باور پیدا نکند، تأثیر نخواهد پذیرفت. (( رمان نویس می داند که بالون تجربه در واقع امر به زمین بسته شده است و او نیز آن را به همین صورت نگاه می دارد، گیرم که ریسمان بالون هرچه بخواهد دراز هم باشد. )) [3] هنری فیلدینگ معتقد است :
(( بسیار معقول است از هر نویسنده ای بخواهند پا از مرزهای دنیای ممکنات فراتر ننهد و حتی در درون این مرزها همواره به یاد داشته باشد که آنچه ناممکن نیست انسان انجام دهد، به زحمت ممکن است انسان باور کند که انجامش داده است..... انسان والاترین موضوعی است که خود را بر قلم داستان پردازان و یا شاعران عرضه می دارد، پس وقتی اعمال و رفتار او به روایت در می آید باید بسیار سعی و دقت شود تا از محدوده ی توانایی های او خارج نشویم. )) [4]
همین ویژگی را " کلارا ریو" مبنای تفاوت قصه و رمان قرار می دهد :
(( قصه به وصف چیزهایی می پردازد که هرگز رخ نداده و حتی امکان رخ دادنش نیز وجود ندارد. در حالیکه رمان گزارشی است آشنا از چیزهایی که هر روز جلو ما اتفاق می افتد، چیزهایی از آن قبیل که ممکن است بر سر ما یا دوستانمان بیاید. )) [5]
1- 1- همان، ص 49 ، 52 ، 54 ، 55
2- آلوت، میریام، روان به روایت رمان نویسان، ص 6
3- همان، ص 11
4- همان، ص 37و40
5- همان، ص 48