این توجه به جزئیات در نحوه ی برخورد با زمان و مکان نیز صادق است. طبق اصل " تفرد " جان لاک در خصوص وجود شئی در نقطه ای از زمان و مکان که می گوید:

(( اگر اندیشه ها از شرایط زمانی و مکانی شان جدا شوند خود به خود به        اندیشه های عام مبدل خواهند شد و اگر این دو شرایط را درباره ی آن ها مشخص نمایند باردیگر به اندیشه های خاص تبدیل می گردند. ))

قهرمانان رمان را نیز به شرطی می توان فردیت بخشیدکه در چارچوبی مشخص از زمان و مکان قرار گیرند. از همین روست که      می بینیم رمان نویس صحنه ها و مناظر رمان خود را با دقت تمام به دست می دهد و هر جزء آن را با نازک بینی فراوان مو به مو توصیف می کند و دوره ای مشخص از زمان را برای شروع و وقوع حوادث بر ساخته ی خود بر می گزیند. (( حتی در رمان های نمادی و غیر داستانی کافکا و بکت نیز که امور غیر واقعی هستند، زندگی درست آن گونه که هست، با تمام حقارت و بی مایگی خود گزارش می شود. به طور مثال در " مسخ " اصل مسئله این است که گرگور سامسا به نحوی کاملاً غیر منتظره و خارق العاده به سوسک تبدیل شده، با این حال کافکا اتاق وی را با تمام جزئیات، درست آن گونه که اتاق هر فرد مجردی می تواند باشد، توصیف می کند. تختخواب و لحاف او هم مانند یک انسان معمولی و یک کارمند دون پایه است. )) [1]

علاوه بر شخصیت ها و قهرمانان و همچنین محیط ( زمان و مکان )، حوادث داستان هم باید به گونه ای باشد که در محدوده ی تواناییهای انسان و بالاتر از آن قابل انجام به وسیله ی قهرمان داستان باشد. قهرمان در محدوده ی حوادث محتمل و رخداد و حوادث توسط شخصیت های ممکن، معنا می پذیرد و هرگونه چرخش و دگرگونی ناگهانی در شخصیت ها و حوادث که با سرشت آدمی همخوانی نداشته باشد و تصورش در ذهن نگنجد، قابل پذیرش نیست. (( البته این رویکرد به هیچ روی بدان معنی نیست که قهرمانان و حوادث داستان ناگزیر می باید مبتذل و عادی و پیش پا افتاده باشند. یعنی چنان باشند که نظایر آن را در هر خیابان و خانه ای      می توان یافت، و یا در صفحه ی مخصوص خانواده ی هر روزنامه، هر روز می توان بازخواند. )) [2]

(( رمان نویسان دیروز مطالب داستان خود را از میان بحران های زندگی بر می گزیدند، از میان شدیدترین و تکان دهنده ترین تجربیات روح و دل، و حال آن که رمان نویسان امروز برای آن که تأثیری را در خواننده پدیدآورد که می خواهد، یعنی برای آن که احساسی را بازگوید که از واقعیت ساده به دست می آید، و برای آن که بر همان آموزه ی هنری تأکید ورزد که می خواهد از اثر خود به چنگ آورد یعنی ترسیم آن چه حقاً همان انسان معاصری است که پیش روی او قرار دارد -  می باید تنها از حوادثی در اثر خود استفاده کند که درستی آن ها جاویدان و انکار ناپذیر باشد. )) [3]

موپاسان می گوید :

(( هنرمند واقعگرا، اگر به حق هنرمند باشد، هرگز نمی کوشد تا عکس برگردانی مبتذل از حیات فراروی ما قرار دهد، بلکه جهد می کند تا چنان چشم اندازی از آن در اختیار ما بگذارد که حتی از خود واقعیت حیات هم پربارتر و زنده تر و واقعی تر باشد. ))

این رویکرد، یکی از مهمترین وجوهی است که " رمان " را از سایر شیوه های روایی و ادبیات داستانی کهن متمایز می سازد. به عنوان مثال (( در " حماسه " حوادث به گونه ای واقع گرایانه گزارش نمی شوند. در آن از روزمره گی، از جزئیات خُرد و پیش پا      افتاده ی زندگی و نیازها و امیال بی اهمیت طبیعی خبری نیست. قهرمانان " حماسه " شکوهمند عمل می کنند و در شکوه عمل و رفتار آن ها در امور خُرد و روزمره جایی ندارند. آن ها بار گران سرنوشت را به دوش می کشند. با کُنش خویش زندگی دیگران و اوضاع جهان را سر و سامان می بخشند و این تنها کُنش است که اهمیت گزارش و توصیف دارد و نه اعمال یا حوادث خُرد و جزیی دیگر، قهرمان " حماسه " فردی معمولی و انسانی عادی نیست. او سرداری جنگی، شهسواری مقتدر، پهلوانی پرزور، پیری خردمند، یا بانو و دوشیزه ای به غایت زیبا و فریبنده است. فضا و جهان زندگی او نه کوچه و خیابان که قصر و میدان جنگ و تاریخ است. همان قدر که زور، خرد و زیبایی او افسانه ای است، همان قدر هم زندگی اش افسانه ای است. " حماسه " با وضعیت موجود و واقعیت زندگی کاری ندارد، بیشتر نگاه به گذشته ی دور دارد تا حال حاضر. زمان حال فقط تا آن جا اهمیت مطرح شدن دارد که گذشته را در خود باز      نماید. )) [4] اما در قصه ها هرچند انسان ها و فضای داستان واقعی است، حوادث و سرنوشت ها افسانه ای می شوند. به عنوان مثال      (( در قصه های هزار و یک شب، ما با گزارشی واقعی از زندگی روزمره و اجتماعی مواجه می شویم. قهرمانان این قصه خیلی از اوقات انسان های معمولی، تاجر، استادکار و حمال هستند. حوادث این قصه ها نیز در متن زندگی روزمره روی می دهند. هزار و یک شب مظاهر و ابعاد مختلف زندگی را به راستی به نحو شکوهمندی گزارش می کند. قصه ها پر از صحنه هایی جالب از زنذگی روزمره مانند مهمانی، گفت و گو، سفر و مغازله هستند. در متن گزارش آن ها درد و رنج و همچنین لذت و شادی نهفته در زندگی به دقت و درستی تصویر می شوند. قهرمانان هزار و یک شب به هیچ وجه در فضا و جهانی افسانه ای زندگی نمی کنند، اما داستان های این کتاب به منظور توصیف واقع گرایانه جهان و زندگی نیز نوشته نشده اند. فرجام نهایی همه ی قصه ها متأثر از رویداد، حادثه ای افسانه ای است. پایان داستان هرچند در متن امور واقعی زندگی روی می دهد، دارای ساخت یا دقیق تر بگوییم بُعدی افسانه ای است. تجار به سفرهای معمولی می روند اما در نتیجه حوادثی خارق العاده صاحب ثروت می شوند. در هزار و یک شب همه چیز واقعی است جز سرنوشت و فرجام نهایی انسان. انسان عادی و زندگی معمولی، آن ارزش را برای نویسنده یا نویسندگان آن ندارند که به صورت یک واقعیت داده شده توصیف می شوند. انسان و زندگی تا آن جا که فرجامی افسانه ای پیدا می کنند، ارزش آن را دارند که معرفی و گزارش شوند. در مقایسه، در رمان سرنوشت و جزئیات زندگی او مهم و ارزشمند به حساب می آیند. در افق دید آن، سرنوشت و زندگی کم و بیش هراسان از آن مقام و اعتبار برخوردار است که با جزئیات تمام بازگو شوند. )) [5]

 

 


1- رفیع محمودیان، محمد، نظریه ی رمان، ص 40 و 41

2- آلوت، میریام، رمان به روایت رمان نویسان، ص 92

3- همان، ص 109 و 110

4-  رفیع محمودیان، محمد، نظریه ی رمان، ص 42

5- همان، ص 45 و 46