مگر همهی کتابهایی را که میخریم باید بخوانیم؟ (بخش دوم)
حتماً شما هم وقتی میروید کتابخانه، آه بلندی میکشید و حسرت میخورید: «چقدر کتاب هست که من نخواندهام.» "امبرتو اکو"[1] عاشق این احساس بود. او میگفت:
((هرچقدر هم سختکوش باشی، هیچوقت نمیتوانی تمام دانستههای گذشتگان را بدانی. کتابخانه جای یادگیری نیست، جای گمشدن است. با اعتماد به نفس واردش میشوی، و هنگام بیرونآمدن یک بازندهی بهتمام معنایی.)) [2]
وقتی صحبت از خدایگان کتابخوانی میشود، بیتردید نام بزرگانی چون "اومبرتو اکو"، "بورخس"، "دریدا" و .. در صدر لیست جای میگیرند و از همین روست که "نسیم طالب" ابتدای کتاب معروف خود یعنی "قوی سیاه" را اینگونه آغاز میکند:
(( اومبرتو اکو از اندک دانشمندانی است که علامه، درونگرا و تیزهوشاند. او که کتابخانهی شخصیاش سی هزار کتاب دارد، بازدیدکنندگان را دو گروه میداند: یکی کسانی که با دیدن کتابخانه میگویند: وای جناب پروفسور دکتر اکو! چه کتابخانهای دارید! چند جلد از این کتابها را خواندهاید؟ و دیگری (اقلیتی بس کوچک) که میفهمند کتابخانهی شخصی ابزار پژوهش است نه زائدهای برای ارضا حس خودنمایی. ارزش کتابهای خوانده شده بسی کمتر از ارزش کتابهای نخوانده است. کتابخانه باید تا جایی که وضع مالی و وام مسکن، و در حال حاضر بازار فشردهی ملک اجازه میدهد، پر از کتابهایی باشد حاوی چیزهایی که نمیدانید.))[3] او این قفسههای مملو از کتابهای ناخوانده را "پادکتابخانه / ناکتابخانه"[4] نام نهاده بود.[5]
"آناتول فرانس" در برابر این سوال که آیا همهی این کتابها را خواندهاید پاسخی شوخطبعانهای داده و گفته: (( مگر شما در همهی چینیهای گلمرغیتان غذا خوردهاید که من همهی کتابهایم را خوانده باشم؟))[6] و "کوین دیکینسون" نیز در سال ۲۰۱۸ در مجلهی "بیگ تینک"[7] نوشت: (( ارزش ضدکتابخانه از این ناشی میشود که با ارائهی یادآوری مداوم و جزئی از تمام چیزهایی که نمیدانیم، خودارزیابی ما را به چالش میکشد.))
در دنیایی که ارزش هر چیز با کارکرد و نتیجهاش سنجیده میشود و "دستاورد" به مثابه ارزش نهایی هر کُنش انسانی تعریف میگردد، انباشت کتابهای نخوانده ممکن است در نگاه اول، شکلی از شکست یا سستی تعبیر و نشانهای از اهمال یا زیادهخواهی تلقی گردد. اما طبق مفهوم ژاپنی "ساندوکو"[8]- کتاب نخوانده- نه نشانهی شکست، بلکه یادگاری از رویایی هنوز محقق نشده است و همانطور که دکتر "رادا" استاد دانشگاه توکیو در مقالهای تاملبرانگیز در iNews شرح داده است، این رفتار نه با نگاه سرزنشگرانه، بلکه میبایست با احترام و به چشمِ گشایشی تازه نگریسته شود.[9] "ساندوکو" نه تنبلی است، نه هدر دادن پول، بلکه شیوهای از «بودن» است؛ «بودنی» معلق، میان نیت و عمل، میان میل و زمان. در واقع، این «نخوانده بودن» است که به کتاب نوعی انرژی نهفته میبخشد. قفسهای از «کتابهای خوانده نشده»، حافظهای از خواستنها، رویاها و تأملهاست؛ آرشیوی از «خودِ بالقوه».[10]
ناخواندهها به ما انگیزه میدهند که دست از کتاب خواندن برنداریم. پی کاویدن و یافتن و فهم نادانستههایمان باشیم تا دچار توهم فهم نشویم. انگار "طالب" با ایدهی "پادکتابخانه" قرار است به جنگ "اثر دانینگ-کروگر"[11] برود!
خانم "ماریا پوپووا" نیز در بابت اهمیت کتابهایی که هنوز نخواندهایم چنین مینویسد:
(( "لینکلن استفنز" در مقاله زیبای خود در سال ۱۹۲۵ نوشت: (( این دانش ما - چیزهایی که از آنها مطمئن هستیم - است که باعث میشود جهان اشتباه پیش برود و ما را از دیدن و یادگیری باز میدارد.)) هرچند این موضوع به طرز تکاندهندهای درست است، اما حداقل از زمان تمثیل معروف غار افلاطون میدانیم که بیشتر مردم نه تنها در جهل خود راحت هستند، بلکه با هر کسی که آن را به ایشان گوشزد کند، دشمنی میکنند. و آنچه میدانیم، صرفاً سایهنمایی است که توسط نور بینهایت ناشناخته بر روی پرده دانستنیها انداخته شده است. معمولا ما به دانش خود - دانش ناقص، ناکامل و بینهایت کوچک مطلق خود - مانند خود زندگی میچسبیم.))[12]
کتابخانه یک فرد اغلب نمادی از ذهن اوست. فردی که از گسترش کتابخانه شخصی خود دست کشیده است، ممکن است به نقطهای رسیده باشد که فکر میکند هر آنچه را که لازم است میداند و آنچه نمیداند نمیتواند به او آسیبی برساند. او هیچ تمایلی به رشد فکری مداوم ندارد. فردی که کتابخانهای دائماً در حال گسترش دارد، اهمیت کنجکاو ماندن و پذیرا بودن برای ایدهها و صداهای جدید را درک میکند.[13]
"کوین میمز" همچنین در مقاله خود به نوع سومی از کتابها اشاره دارد و چنین مینویسد: (( افرادی مانند "طالب"، و هر کسی که کلمه "ساندوکو" را ابداع کرد، به نظر میرسد فقط دو دسته کتاب را میشناسند: «کتابهای خوانده شده» و «کتابهای خوانده نشده». اما هر عاشق کتاب میداند که یک دسته سوم هم وجود دارد که جایی بین دو دسته دیگر قرار میگیرد: «کتابهای نیمه خوانده شده». به عنوان مثال، تقریباً هر عنوانی که در قفسههای مرجع یک عاشق کتاب وجود دارد، در این دسته قرار میگیرد. هیچ کس فرهنگ لغت "هریتیج" آمریکا را از اول تا آخر نمیخواند. من معمولاً زندگینامهها را تا انتها نمیخوانم. زندگینامهنویسان تمایل دارند هر ذره اطلاعاتی را که میتوانند در کتابهایشان بگنجانند. من بخشهایی از اکثر آنها را خواندهام، اما تعداد کمی را به طور کامل خواندهام. همین امر در مورد مجموعه نامهها نیز صادق است.
اینها را نمیتوان جزو کتابهایی که خواندهام به حساب آورد، اما نمیتوان آنها را "ساندوکو" نیز نامید. مانند بسیاری از کتابهای کتابخانه من، آنها در منطقه گرگ و میش «کتابهای نیمهخوانده» زندگی میکنند. "طالب" استدلال میکند که «کتابهای خواندهشده بسیار کمارزشتر از کتابهای خواندهنشده هستند»، زیرا کتابهای خواندهنشده میتوانند چیزهایی را به شما بیاموزند که هنوز نمیدانید. من واقعاً با او موافق نیستم. فکر میکنم هرچند ایده خوبی است که قفسههای خود را هم با کتابهایی که خواندهاید و هم با کتابهایی که نخواندهاید، پر نگه دارید. اما دسته سوم کتابها نیز به همان اندازه مهم هستند: کتابهایی که همهی آنها را نخواندهاید و ممکن است هرگز فرصت تمام کردن آنها را نداشته باشید.
دیدن کتابی که خواندهاید میتواند چیزهای زیادی را که قبلاً یاد گرفتهاید به شما یادآوری کند. دیدن کتابی که نخواندهاید میتواند به شما یادآوری کند که هنوز چیزهای زیادی برای یادگیری وجود دارد. و دیدن کتابی که تا حدی خواندهاید میتواند به شما یادآوری کند که خواندن فعالیتی است که امیدوارید هرگز به پایان نرسد.))[14]
1- Umberto Eco
2- ترجمان ؛ "اکو" به همهچیز همینقدر عجیب نگاه میکرد، به بزرگان تاریخ، به نظریههای توطئه، به مرگ، و به معنای زندگی. «بر شانهی غولها»، آخرین کتاب اکو، نمایندهی همهی دیدگاههای عجیب اوست.
مستند « اومبرتو اکو: کتابخانه ای از جهان» محصول سال ۲۰۲۳ کشور ایتالیا را ملاحظه نمایید.
[3] - قوی سیاه، نسیم طالب، آریانا قلم، ص 15
4- Antilibrary
[5]- در سال۲۰۱۸ "کوین میمز" در نیویورک تایمز در مخالفت با واژه "ضدکتابخانه" نوشت. البته او با مفهوم ضدکتابخانه مشکلی نداشت؛ اما با انتخاب عنوان "ضدکتابخانه" برای چنین مفهومی مشکل داشت. او نوشت: ((من واقعاً اصطلاح "ضدکتابخانه" "طالب" را دوست ندارم. اصلاً مگر کتابخانه چیزی جز مجموعهای از کتابهاست که بسیاری از آنها برای مدت طولانی خوانده نمیشوند؟ )) "کوین میمز" در ادامه نوشتههایش از یک اصطلاح ژاپنی حرف زد و گفت Tsundoku :به معنی انباشت کتاب که ریشهای بسیار قدیمی دارد، میتواند اصطلاح جایگزین "ضدکتابخانه" باشد که بار منفی زیادی دارد و مفهومی ضدکتاب و ضدمطالعه و دانایی به نظر میرسد. (انصاف نیوز 22 اردیبهشت 1404 از ویکی پدیای انگلیسی)
مقاله اصلی:
The New York Times - All Those Books You’ve Bought but Haven’t Read? There’s a Word for That - Kevin Mims - Oct. 8, 2018
[6]- تا روشنایی بنویس، احمد اخوت، جهان کتاب، ص ١٣۷
7- Big Think
8- Tsundoku
این واژه همچنین با Bibliomania (شیفتگی به کتاب) متفاوت است، که به معنای جمعآوری وسواسگونه کتابها به خاطر خود مجموعه است (کلکسیونی)، نه خواندن و لذت بردن نهایی از آنها. در واقع، مطالعات نشان دادهاند که مالکیت کتاب و مطالعه معمولاً دست در دست هم پیش میروند و تأثیر زیادی دارند. محققان اظهار داشتند که قرار گرفتن در معرض کتابها با تبدیل کردن خواندن به بخشی از روالها و عادات زندگی، این تواناییهای شناختی را تقویت میکند. (Big Think - NEUROPSYCH — AUGUST 12, 2025)
[9]- ایبنا؛ یکشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۴
[10] - همان
[11]- اثر دانینگ-کروگر (Dunning-Kruger Effect) نوعی سوگیری شناختی است که در آن افراد بر این باورند که باهوشتر و توانمندتر از آنچه هستند، میباشند. ترکیبی از خودآگاهی ضعیف و توانایی شناختی پایین باعث میشود که آنها تواناییهای خود را بیش از حد بدانند.
12- www.themarginalian.org - Umberto Eco’s Antilibrary: Why Unread Books Are More Valuable to Our Lives than Read Ones - Maria Popova - 2015/03/24
13- The New York Times - All Those Books You’ve Bought but Haven’t Read? There’s a Word for That - Kevin Mims - Oct. 8, 2018
14- همان
این فصل را با من بخوان، باقى فسانه است