فرَنی و زویی (Franny and Zooey)

یکی از کتابهایی که "حمید هامون" در کتابسرا، به "مهشید" داد، همین "فرنی و زویی" بود (هامون، مهرجویی، 1368). در آنجا بود که من با عنوان این رمان آشنا شدم؛ و بعدها فیلم "پری" ساخته "داریوش مهرجویی" (1373) را دیدم که اقتباسی از همین رمان است.
از زندگی شخصی عجیب و غریب "سلینجر" نویسندهی این کتاب (به شرحی که دخترش مارگارت نوشته است) که بگذریم؛ وی را یکی از افراد تأثیر گذار و البته گزیده کار در حوزه ادبیات معاصر ارزیابی میکنند. "سلینجر" در آثارش دو خانوادهی معروف دارد: خانواده "کالفیلد" که در "ناتوردشت" با آنها آشنا میشویم و خانواده "گِلَس" که در سایر آثار او معرفی میشوند.
خانواده "گلس"، خانوادهای خیالی است که در چندین داستان کوتاه "جی. دی. سلینجر" حضور دارند. همه داستانهای خانواده "گلس" به جز یکی، اولین بار در مجله نیویورکر منتشر شدند. این داستانها در مجموعه داستانهای کوتاه "نه داستان"، "تیر سقف را بالا بگذارید"، "نجاران و سیمور: پیشگفتار" و "فرنی و زویی" نیز آمدهاند. اما فرانی و زویی درحقیقت دو داستانِ کوتاهِ مجزا هستند که به ترتیب در سالهای ۱۹۵۵ و ۱۹۵۷ در مجلهی نیویورکر به چاپ رسیدند و در سال 1961 هر دو در قالب یک کتاب منتشر شدند.
"فرنی و زویی" کتابی گفتگو محور است، بین دوجوانی که از هوش و نبوغ سرشاری برخوردار هستند و از سنین پایین، تحت تأثیر برادران بزرگتر خود در زمینهی بینش معنوی (ترکیبی از ذن، بودیسم و عرفان ارتدکس شرقی)، با معیارهای اخلاقی ویژهای آشنا شدند. هرچند هدف اولیه ایجاد حق انتخاب و گسترش دیدگاههای فردی ایشان بود، اما در نهایت آنها را ناهماهنگ و پریشان کرد.
افراد باهوش با تکیه بر ظرفیتهای عقلانی خود، نسبت به دیگران، امکان خوداندیشی و دروننگری بسیار بیشتری دارند، نسبت به اعمال دیگران آگاهترند و اعمال خود را نیز بیش از حد تجزیه و تحلیل میکنند. از همین رو امکان بیشتری دارد که گرفتار "تله آگاهی" شوند. حس جدا شدن و فاصله گرفتن از آنچه که اصیل میدانند و حتی شک کردن به آن، ایشان را وارد مرحلهی خاصی از پریشانی میکند که در حالت شدید آن میتواند به سرخوردگی و فروپاشی شخص بیانجامد.
از همینروست که دنیا برای "فرنی" و "زویی" پر سر و صدا و سطحی به نظر میرسد و آنها احساس میکنند که بار سنگینی از عدم شفافیت بر دوششان است و همین امر باعث گوشهگیری آنها میشود. "فرنی" رویکرد افراد برای کسب پول، لذت و مقام را خودخواهی، حماقت و سطحیانگاری میداند. تصویر کاملی از «ریاکاری» که او را در نقطه پوچی و فروپاشی قرارداده است. او به دنبال چیزی «خالص» - فراتر از خودخواهی، فراتر از تظاهر - است، اما نمیداند که آیا هرگز میتواند آن را پیدا کند یا نه. او ناگهان در تلاشش احساس میکند که با دنیا و اطرافیانش هماهنگ نیست.
فرنی ۲۰ ساله در واکنش به این احساس و به تأسی از یک کتاب مذهبی – طریقتی (راه زائر) سعی دارد به تجربه کردن و بررسی معنایی «دعای بیوقفه» بپردازد تا جاییکه به روشنبینی و بصیرت برسد. آیا راه درست این است؟
در اینجا "سلینجر"، "زوییِ" بداخلاق و تلخ را وارد داستان میکند تا چند نکته مهم را به او یادآور شود.
متن کامل در اینجا «PDF»
نوشته و تألیف: سعید عرب پناهی
آبانماه 1404
این فصل را با من بخوان، باقى فسانه است