به این حکایت توجه کنید:

(( خانم مسنی که دچار بیماری آلزایمر بود به خانه دخترش وارد شد، قاب عکسی روی دیوار دید، خودش و همسرش، رو کرد به دخترش و گفت: "این خانم کیه کنار شوهرم! ! ؟" ))

به نظرم عشق چنین چیزی است. یعنی آن قدر در عمق عاطفی خودت جا بازکنی و " او" را جایگزین نمایی تا اینکه فقط " او" باشد و " او". چنانکه در تذکره الاولیا می‌خوانیم:

(( محبت درست نشود مگر میان دو تن، كه یكی دیگری را گوید: " ای من" ))

و در فراخ‌ترین معنایش، استحاله‌ای است شیرین، همراه با اشتیاقی شریف. تجربه‌ای به غایت سکرآور که مناسبتی غریب با "خیال" دارد. در جایی مستقل از زمان و مکان. گویی بازمانده‌ای از بهشت است در نهاد آدمی. خاطره‌ی دلداگی "آدم" و "حوا".

من عشق را به نام تو آغاز کردم

در هرکجای عشق که هستی، آغاز کن مرا

سعید عرب پناهی

15 اردیبهشت ماه 1404