درباره رمان "هیاهوی زمان " نوشته جولیان بارنز با ترجمه پیمان خاکسار
یکی از ویژگی های نظام های مبتنی بر انحصار قدرت ، رویکردهای
یکسان ساز و قالب شدن گفتمان ابهام زدایی، تقلیل و تحقیر نوآوری
در هنر است ( از همین روست که در چنین نظام هایی هنر آبستره
در محاق قرار می گیرد ) همه چیز باید شفاف و در خدمت مشروعیت
بخشیدن به آرمان های نظام باشد.
"رئالیسم سوسیالیسم " دهه ی 30 شوروی یکی از بارز ترین مصادیق
این گفتمان است که حتی نگرش های فرمالیستی سال های اولیه
انقلاب بلشویکی 1917 را نیز بر نتابید و به حذف تمام مظاهر زاویه دار
با این رویکرد پرداخت و این جریانی بود که به تولید انبوه آثار هنری برای
تفهیم و تزریق ایده آل های کمونیستی انجامید ( و عجب این که ایده
آلیسم باید در بطن رئالیسم رشد می نمود . )
در چنین فضایی بود که " شوستاکوویچ" جوان در سال 1936 با اجرای
اپرای " لیدی مکبث " مورد هجمه سنگین روزنامه پراودا قرار گرفت که
در واقع یک حکم حکومتی برای ساقط کردن یک فرد محسوب می شد
و از همین جا بود که (( ترس و تنهایی ))[1] این نابغه ی موسیقی
آغاز شد. اکنون باید انتخاب می کرد : حذف فیزیکی، مهاجرت، همسویی
یا مصالحه . راه هایی که صاحبان هنر و اندیشه آن دوران به ناچار انتخاب
می کردند، و او "مصالحه" را پذیرفت. او نیز از جمله مردانی بود که به
زانو درآمد ، همانطور که وینیستون شخصیت اصلی رمان ضد
آرمان شهر ( 1984) جورج اورول به زانو درآمد.
سایه وحشت در حکومت استالین – آن گونه که در این کتاب نیز آورده
شده – و مرثیه سرایی برای آزادی مدفون ، بی هیچ تردیدی خواننده را
به یاد رمان 1984 جورج اورول می اندازد . به طوری که یکی از
مترجمین[2] این کتاب به فارسی – آقای سپاس ریوندی – تعبیر
زیبایی از آن دارد :
(( اگر جولیان بارنز نیت می داشت که به جای وام گرفتن نام
" هیاهوی زمان " از اوسیپ ماندلشتام[3] ، از جورج اورول نامی اقتباس
کند، آن نام احتمالا "1936" می بود. ))
این کتاب در سه بخش سازماندهی شده است، بخش نخست به
تصویر سازی محیط وحشت و هراسی اشاره دارد که آهنگساز جوان
را مدت ها بی خواب نموده و در انتظار اشد برخوردها نگاه داشته است.
در بخش دوم روند سازش و مصالحه ی وی بیان می شود و بالاخره در
بخش سوم با عضویت در حزب دیگر چیزی از او باقی نمی ماند. و این
شیوه ی نظام های توتالیتر است که از همان ابتدا شخصیت، هویت و
شرافت نخبگان را هدف قرار می دهد. هرچه مقاوم تر، فشار بیشتر،
تا زمانی که از وی چیزی باقی نماند، به جز چیزی که در خدمت نظام
حاکم می بایست باشد.
اما درباره "شوستاکوویچ" ی که جولین بارنز از او شناخت حاصل کرده[4]
و در این کتاب به تصویر کشیده باید گفت، به غیر از توانایی ها و نبوغ
موسیقیایی اش[5] ، هیچ امتیاز قابل توجه شخصیتی، فردی ندارد. به
حزب خدمت کرده و هر کاری را که دشمنانش را با آن تخطئه می کرد
انجام داده بود. اما نویسنده به گونه ای در تلاش است که اثبات نماید
همه ی این موارد از سر ناچاری بوده و این مظلوم نمایی در طول روایت
به قدری اغراق آمیز می شود که او را فردی منفعل و بی جرأت نشان
می دهد.
تمامی حوادث و عکس العمل های زندگی اش نشان از رفتاری منطبق
با شرایط حاکم دارد و لزومی به تطهیر او نیست. قطعا خواننده فهیم
می داند که صدور حکم قطعی برای نخبگانی که در نظام هایی اینچنین
زندگی کرده اند، بدون در نظر گرفتن ظرفیت های زمانی و مکانی، دور
از انصاف است. کما این که از این دست عقب نشینی ها و شکاف ها
و تضادهای اندیشه در تاریخ و زندگی بسیار از بزرگان نیز قابل احصاست.
نگاهی به عملکرد حرفه ای او به روایت بارنز، به خوبی این مدعا را
اثبات می کند: قبول نمایندگی استالین در کنگره ی صلح و قرائت
بیانیه مورد نظر حزب، قبول مسئولیت های حزبی، امضا مقالات
سفارشی، امضا بیانیه علیه سولژنیتسین، آهنگسازی در مدح لنین
و استالین، دریافت نشان های متعدد و .... همگی حکایت از "پرداخت
تمام و کمال خراجش به قیصر" دارد به طوری که حتی استفاده از
اصطلاح «یورودیوی»[6] برای بازخوانی رفتارهای ایشان و ارجاع حوادث
و اتفاق ها به بد اقبالی و نحوست سالهای کبیسه و .. بیشتر کارکردها
دراماتیک داستان را بر عهده دارد و چندان اثر بخش نیست.
جولین بارنز نویسنده ای انگلیسی متولد 1946 میلادی است که سه
سال از عمرش را به عنوان فرهنگ نویس واژه نامه آکسفورد و چند
صباحی را نیز با نوشتن نقد در آبزرور گذرانده، در سال 2011 به خاطر
کتاب «حس یک پایان» - که در ایران با نام «درک یک پایان» شناخته
می شود – جایزه ادبی "من بوکر" را از آن خود کرد. در همین سال
بود که جایزه دیگری نیز نصیبش شد. جایزه ادبی دیوید کوهن که به
پاس یک عمر فعالیت و دستاورد ادبی به وی اهدا شد. پیش از آن نیز
سه کتاب وی نامزد جایزه من بوکر شده بودند. طوطی فلوبر (1984)،
انگلیس، انگلیس (1998) و آرتور و جرج (2005).
مهمترین منابع[7] مورد استفاده وی برای تدوین این کتاب عبارتند
از : " شوستاکوویچ : یادآور یک زندگی " (1994) نوشته الیزابت ویلسون
و " خاطرات شوستاکوویچ " (1979) بر اساس گفتگوهای
سالمون ولکف با وی.
بصیرت خرداد 1396
-[1] عنوان کتابی از آقای بابک احمدی که به تمامی به آهنگسازی مدرنیست
یعنی دمیتری شوستاکوویچ (1975-1906) اختصاص داده است. موضوع اصلی
کتاب بررسی ۱۵ کوارتت برای سازهای زهی است که آهنگساز بزرگ "اتحاد شوروی"
بین سالهای ۱۹۳۸ تا یک سال پیش از مرگ (۱۹۷۴) تصنیف کرده. اما کتاب همچنین
به تفصیل به زندگی و آثار این آهنگساز بزرگ قرن بیستم پرداخته است.
[2]- «هیاهوی زمان» با ترجمه پیمان خاکسار طی سه روز به چاپ سوم رسید. همین
رمان با ترجمه سپاس ریوندی طی یک ماه توسط نشر ماهی چاپ دوم آن به بازار آمد.
مرجان محمدی که این رمان را تحت عنوان «همهمه زمان» ترجمه کرده، نیز موفق شده
کتاب خود را توسط نشر نفیر راهی کتابفروشیها کند.
[3]- اوسیپ ماندلشتام، شاعر روس، که در سال 1925 کتابی باعنوان " غوغای زمان" را
به رشته تحریر درآورده است.
[4]- این آهنگساز بزرگ همان طور که نویسنده این رمان نیز می گوید، روایتهای متعددی
از زندگیاش ارائه شده و کتابهای زیادی از زندگیاش به چاپ رسیده است. کتاب جولین
بارنز هم با یک قالب ادبی، یکی از همین کتابهاست. او هم اشاره میکند که این کتاب
اوست نه کتاب دیگری و اگر از روایتش خوشتان نمیآید میتوانید کتاب دیگری را بخوانید.
-[5] آقای احمدی در کتاب "ترس و تنهایی" این گونه اعتقاد دارد : او را در ردیف آهنگسازان
معدودی چون یوهان سباستین باخ و یوهانس برامس نمی گذارم
[6]- شخصیت مشهور اپرای بوریس گدونف است و به معنای «کسی که با رندی و با
زبانی مبهم حرفش را می گوید» در ادبیات فارسی بهلول می تواند نمونه ای از این
شخصیت باشد.
( ن . ک یادداشت امید رهنمایی درباره کتاب ترس و تنهایی
http://saazbuzz.com/ )
-[7] موخره کتاب ( نشر چشمه 1395 ، ترجمه پیمان خاکسار )