گزیده‌هایی از شعر آقای "علیرضا آذر" به نام "قصه های کهن از چشم تو آغاز شدند" :

تو معجون تنهایی و عمرمی

نمی‌ذارم از حوصلم سر بری

اگر توی احوال بد دیدمت

نباید که با حال بدتر بری

_____________

بده دستتو، پاشو، جرأت بگیر

که با هم از این شعله‌ها بپریم

حریف قدر، دست بد، تاس کور

تو پا پس نکش، بازی رو می‌بریم

_____________

کجا می‌زنی سیم آخر؟ کجا؟

عزیز دلم، سیم آخر منم

تو ساز دل روشنو کوک کن

خودم کل این قطعه را می‌زنم

_____________

آره تا ابد از تو باید بگم

زیاد و کمت شاهکار خداست

تو از پهنه‌ی اون طرف اومدی

یکی مثل تو این طرف کیمیاست