قصه های کهن از چشم تو آغاز شدند
گزیدههایی از شعر آقای "علیرضا آذر" به نام "قصه های کهن از چشم تو آغاز شدند" :
تو معجون تنهایی و عمرمی
نمیذارم از حوصلم سر بری
اگر توی احوال بد دیدمت
نباید که با حال بدتر بری
_____________
بده دستتو، پاشو، جرأت بگیر
که با هم از این شعلهها بپریم
حریف قدر، دست بد، تاس کور
تو پا پس نکش، بازی رو میبریم
_____________
کجا میزنی سیم آخر؟ کجا؟
عزیز دلم، سیم آخر منم
تو ساز دل روشنو کوک کن
خودم کل این قطعه را میزنم
_____________
آره تا ابد از تو باید بگم
زیاد و کمت شاهکار خداست
تو از پهنهی اون طرف اومدی
یکی مثل تو این طرف کیمیاست
+ نوشته شده در پنجشنبه ۳ مهر ۱۴۰۴ ساعت 11:27 توسط بصیرت
|