"سوزان سانتاگ" زمانی در سخنرانی خود با عنوان وجدان کلمات نوشت:

« اگر ادبیات را دوست دارم برای آن است که ادبیات امتداد همدردی من با ضمیرهای دیگر، قلمروهای دیگر، آرزوهای دیگر، کلمات دیگر است ادبیات عین خودآگاهی است، تردید است و ندای وجدان. باریک بینی و نکته سنجی است. ادبیات علاوه براین ها آوازاست، بداهه است، جشن است، برکت است.»

ادبیات انباشتگی است، تجسم صورت آرمانی تکثر، چندگانگی و آمیختگی است.

ذهنی را تصورکنید که میزبان اندیشه های "تولستوی"، "داستایوفسکی"، "شولوخوف" و صدها نویسنده دیگر باشد. درون او به تعبیر "بارت" به یک میدان شهر پرصدا تبدیل می شود.

ادبیات تکثیر صداهای متفاوت و متناقض در فضای ذهنی ماست و کسی که بتواند تناقضات را درخود تاب بیاورد قطعاً ناسازگاری ها و تعارضات بیرون را هم تاب خواهد آورد.

ادبیات عبارتست از ناهمگونی و تفاوت و آمیزش همه آنها و در نهایت "تعلیق قضاوت در آدمی". آنکه عمیقاً ادبیات خوانده باشد از قضاوت می پرهیزد و تعلیق قضاوت سرآغازی است برای انسان شدن و انسان ماندن.

ادبیات همین است تعلیق قضاوت به حکم وجدان.

ادبیات تجسم بخشیدن به خرد است و مبارزه پیگیرش با عقل.

ادبیات با رضایت سرکار دارد و نه حساب و کتاب.

خِرد ادبیات آنتی تز داشتن عقیده است و حمایت است ازژرف اندیشی.

کار ادبیات غنابخشی به روح و انهدام حقیقت یکپارچه است و متلاشی کردن آن.

ادبیات نه درپی حقیقت که در پی حقایق است تا با چیدن آنها درکنار هم ذهن را به موزاییکی از مفاهیم بدل کند.

ادبیات کوششی است جانفرسا برای رهاندن ذهن و جان از تارهای ایدئولوژی.

پرهیختن[1] است از پیشداوری و تعلیق داوری است چرا که درادبیات راستین نه یک انسان که انسان ها برروی زمین زندگی می کنند و نه فقط یک دین که ادیان و نه فقط یک زبان که هزاران زبان از هستی سخن می گویند. یک ذهن ادبی ذهنی است باز و نه الزاماً پُر. ذهنی است جسته از غلظت ایدئولوژی، رهیده از بار پیشداوری و گریخته از چنگال منیت.

ادبیات میکروکاسم[2] طبیعت است. هماغوشی باد است با عطر رز.

دفاع اززندگی های نزیسته است و به چالش طلبیدن فراموشی هستی و البته به تعبیر زیبای نویسنده روس "آندره بلی" ادبیات امکانی است برای رهایی روح.

ادبیات برای رام کردن هیولایی به نام زندگی و یا بهتر برای رام کردن توفان ابتذال است.

قربان عباسی@marzockacademy


1- پرهیز کردن

microcosm -2 : عالم صغیر، جهان کوچک ، (macrocosm در برابر: کلان جهان)

( ابعاد کوچتر از واقعیت همانند شرایطی که بعضا در آزمایشگاه ها وجود دارد)