انتشار نامه های عاشقانه فرغ؛ کاسبی یا روایت تاریخ؟

فرزانه میلانی، پژوهشگر و استاد ادبیات فارسی و مطالعات زنان در دانشگاه
ویرجینیا که چند دهه بر زندگی و آثار فروغ تحقیق و پژوهش کرده در چهار
جلسه متوالی از بیستم تا بیست و چهارم اکتبر در سالن خلیلی دانشکده
مطالعات آفریقایی و شرقی دانشگاه لندن، سواس لندن درباره کتاب جدیدش
سخنرانی کرد. کتاب جدید خانم میلانی که قبلا هم بر زندگی و آثار سیمین
بهبهانی و طاهر قرةالعین دو شاعر پیشرو زن ایرانی تحقیق کرده، زندگینامه
ادبی فروغ فرخزاد است به همراه ۱۵ نامه منتشر نشده به ابراهیم گلستان،
۹ نامه به پدرش، شش نامه دیگر به افراد دیگر و چند کارت پستال. نامه ها
را در کتاب به خط فروغ می بینیم. نامه عاشقانه فروغ فرخزاد به شاهی
( ابراهیم گلستان ) موضوع واکنشهای کاربران شبکه های اجتماعی شد،
اعم از کسانی که فروغ و گلستان را دوست داشتند یا نداشتند. فروغ در
بخشی از این نامه نوشته:
(( شاهی جانم، باید برایم دعا کنی. قربان لبهای عزیزت بروم. قربان چشمهای
عزیزت بروم. قربان بند کفشهایت بروم. چه دوستت دارم، چه دوستت دارم،
چه دوستت دارم...))
علاوه بر اینکه بخش های مختلفی از این نامه بازنشر شد، عده زیادی
ماجرای حریم خصوصی را پیش کشیدند و گفتند انتشار نامه های خصوصی
فروغ به عشقش غیر اخلاقی است و به شناخت فروغ کمکی نمی کند.
برخی پا را فراتر گذاشتند و این نامه و باز نشرش را زرد یا عامه پسند
دانستند و حتی گفتند که ما اگر خودمان را جای فروغ بگذاریم اصلا دوست
نداریم که بعد از مرگمان نامه های عاشقانه مان منتشر شود. در برابر این
افراد کسانی بودند که با این نظرات مخالف بودند و این قیاس را مع الفارق
می دانستند. آنها می گفتند مقایسه آدم های عادی با فروغ و ابراهیم
گلستان که هر دو از بزرگان فرهنگ و ادب معاصر هستند اشتباه است و
حریم خصوصی در این مورد بی معناست. برخی به ابراهیم گلستان خرده
گرفتند که چرا نامه های فروغ را در اختیار خانم میلانی گذاشته و نامه های
خودش را منتشر نکرده است اما باید گفت که در دنیای "ادبیات" انتشار نامه
شخصیتهای ادبی رسمی شناخته شده است. فرانتس کافکا که نامه های
زیادی از او به نامزدش، دوستانش و پدرش منتشر شده، جایی خطاب به
دوستش ماکس برود نوشته: (( ماکس عزیز مرا ببخش که امشب نتوانستم
به دیدنت بیایم. من بسیار ناامید شده ام و نمی توانم خودم را تغییر دهم.
سردرد شدید گرفته ام. دندان هایم دارند زرد و فاسد می شوند و ریش
تراشم کند شده است. مرا ببخش ولی دیگر نمی توانم به دیدنت بیایم ))
این چند خط شاید مثالی است بر همان که عده ای حریم شخصی افراد
می دانند برخی دیگر هم معتقدند حتی اگر حاوی اطلاعاتی باشد که از
نظر برخی کم اهمیت است می تواند موجب روشن شدن ایعاد مختلف
زندگی آدمی شود که برای ادبیات بسیار مهم است. نامه های سیمون
دوبوار نویسنده فرانسوی به ژان پل سارتر و نلسون آلگرن که هر دو از
نویسندگان سرشناس هستند و نامه های سارتر به دوبوار همه و همه
در قالب چندین کتاب منتشر شده اند. از ادبیات و ادبای معروف جهانی
که بگذریم انتشار نامه های شخصی در دنیای ادبیات ایران هم بیسابقه
نیست. نامه های سیمین دانشور و جلال آل احمد در قالب سه کتاب
تدوین شده است، دست اندرکاران می گویند ذکر جزییات دقیق در این
نامه ها از چای خوردن و غذا پختن گرفته تا چگونگی استحمام و نظافت
و تصویری که از واقعیت ارایه می دهند این نامه ها را به سندهای بی
مانندی درباره این دو نفر تبدیل کرده است.نامه های عاشقانه احمد شاملو
به همسرش آیدا سرکیسیان، اخیرا در کتابی با نام "مثل خون در رگهای
من" منتشر شد. کتاب دیگری هم چاپ شد با مقدمه آیدا حاوی نامه های
شاملو به پسرش. همین اواخر نیز احمد کیارستمی نامه ای از پدرش
منتشر کرد که در شبکه های اجتماعی با استقبال مواجه شد. بعد از
انتشار این نامه و بحثی که پیرامون آن در گرفت ابراهیم گلستان در
مصاحبه ای اختصاصی با روزنامه ابتکار اعلام کرد که این نامه ها را که
سند تاریخی محسوب می شوند، خودش در اختیار خانم میلانی قرار
داده است.
به نظر او (( وقتی دو نفر مورد توجه اشخاص قرار می گیرند هیچ نوع حریم
خصوصی ندارند. حریم خصوصی به خاطر ترسی است که اشخاص از
چیزهایی که می فهمند یا نمی فهمند، دارند؛ برای آدمی که آزاده است
و فکر می کند، حریم خصوصی مهم نیست. حریم خصوصی برای هیچ کس
وجود ندارد و هر کسی هر چه بخواهد می گوید و از روی همین چیزهاست
که تمدن یک دورهای ایجاد می شود.))
پوران فرخزاد هم بعد از آن در گفتگو با تابناک گفت که فرزانه میلانی را
می شناسد، او "شخص محترمی" است اما در انتشار نامه های فروغ
"انگیزه کاسبکارانه" می بیند. خانم فرخزاد در این گفتگو گفت: (( وقتی قصد
انجام چنین عملی داریم، باید از خودمان بپرسیم آیا قشنگ است و دوست
داریم در آینده زندگی خصوصی و اسرار زندگیمان را این گونه و آن هم بدون
رضایت خانواده مان منتشر کنند؟ به نظرم کنار زدن پرده ها زیبا نیست.))
حالا خیلیها می پرسند، آیا در مورد شخصی مانند فروغ لازم است پرده ها
برخی حقایق را از دید سایرین پنهان کنند؟ در نهایت پژوهشگران چرا و بر
اساس کدام اصول باید چه تصویر شسته رفته ای با چه مشخصاتی به
مردم ارایه کنند؟ پوران فرخزاد می گوید که (( اصل، شعر فروغ است و
زندگی او در حاشیه است.))
به گواه حدود چهل سال تحقیقی که فرزانه میلانی بر زندگی و آثار فروغ
فرخزاد انجام داده زندگی شخصی و عشقی فروغ از آثاری که خلق کرده
جدا نیست. فرزانه میلانی مصائبی که فروغ در زندگیش تحمل کرده را بر
می شمارد و می گوید که عشق او به ابراهیم گلستان تاثیر بسزایی در
غنای شعر او داشته است. او شعر فروغ را در حوزه احساسات زنانه در
ادبیات معاصر ایران بی بدیل می داند. میلانی فروغ را زنی می داند که
در پیکری زنانه و ادبیاتی مرد محور محبوس بوده، زنی که بسیار بیش از
اینها که خوانده ایم و شنیده ایم از خانواده و جامعه اطرافش آسیب دیده
است. او بعد از مشورت با روانپزشکان و تحلیل شرایط زندگی و وضعیت
روحی فروغ به این نتیجه رسیده که او احتمالا دچار اختلال دوقطبی یا
بایپولار بوده است. به گفته متخصصان افسردگی شدید از علایم جدی این
بیماری است و شدت آن کم و زیاد می شود تا جایی که خانواده بیمار
ممکن است تصور کنند بیماری ریشه کن شده، از آن سو هم ممکن است
آنقدر شدید شود که ممکن است نیاز به بستری کردن بیمار باشد. فروغ
که در بیمارستان روانی بستری شده بود، به گفته خانم میلانی بدون
بیهوشی با شوک الکتریکی تحت درمان قرار گرفت. عشق در شعر فروغ
ریشه در بی قراری و ناآرامی و سرکشی غریبی دارد و روح نا آرام و مدام
در جستجو و تنهای فروغ به گفته خانم میلانی با رسیدن به ابراهیم گلستان
انگار کنار او ماوا می گیرد. صاف و ساده و بی حاشیه در نامه دیگری به او
می نویسد.
"قربانت بروم، قربان سراپای وجودت، قربان موهای سفید پشت گردنت بروم،
قربان مردمک های بی قرار چشمهایت بروم، قربان غم و شادیت بروم، تو چه
هستی که جز با تو آرام نمی گیرم، حتی جای پایی از تو در خاک برای من
کافیست، کافیست که بتوانم اعتماد کنم، بتوانم بایستم، بتوانم باشم،
کافیست که صدایم کنی، بگویی فروغ! و من به دنیا بیایم و درختها و آفتاب
و گنجشکها با من به دنیا بیایند. دوستت دارم و دلم تاب تحمل این همه
عشق را ندارد. دلم از سینه ام بزرگ تر می شود. دلم مرا به بی قراری
می کشاند.
خانم میلانی می گوید (( در این پانزده نامه ای که تازه در کتابی منتشر
کرده فروغ پنجاه و نه بار از "قربانت بروم" استفاده کرده و پنجاه و چهار بار
از "دوستت دارم". )) فروغ به دلیل سنت شکنی ها و نوع زندگی و طلاق
و نوع مرگش، به دلیل معاشرتهایش، به دلیل متفاوت بودنش و "عشق
ممنوعه اش" نسبت به ابراهیم گلستان همواره مورد توجه بوده و برای
بسیاری جذابیت داشته است. تحقیقات و مطالعات چند ده ساله خانم
میلانی اما یاد ما می آورد که این سمبل جذاب سرکشی شعر معاصر روی
دیگری هم دارد. آنچه فروغ خلق کرده حاصل زخم هایی است که خورده
و تلخی و تنهایی و غربتی که تحمل کرده تا در سی دو سالگی طوری برود
که نامش در ادبیات فارسی ایران ماندگار شود. فروغ بر اساس نتایج
تحقیقات، مطالعات و آنچه از نوشته های خودش به جامانده در خانه آزار
بسیار دید، در جمع تکفیر شد. اشعارش در ایران سانسور شد و از نخستین
مجموعه شاعران ایران و جهان حذف شد. اما با این وجود نامش هنوز یادآور
"اسارت" است و "عصیان". هنوز بسیاری از زنان در ایران، افغانستان و
تاجیکستان، خودشان را "زنی تنها" می دانند "در آستانه فصلی سرد".
هنوز نام فروغ، عاشقانه هایش و نامه هایش آنچنان که این روزها
شاهدیم سکون فکری و قضاوتهای درست و نادرست و استنتاج ها را به
گونهای دستخوش تلاطم می کند که بیراه نیست اگر بخواهیم بدانیم اگر
او به مرگ زودهنگام نمرده بود، واقعا هم اکنون چه می کرد و چه جایگاهی
داشت. خانم میلانی می گوید (( فروغ که حالا بیش از هر شاعر فارسی
زبان معاصر در فراسوی مرزهای ایران شناخته شده است، در یک روز سرد
زمستانی درست مثل تولدش و روز تنها ازدواجش و همانطور که خودش
پیش بینی کرده بود رفت. ))
( انتشار نامه های عاشقانه فروغ؛ کاسبی یا روایت تاریخ؟/ نوشته : مریم زهدی )
@renaissancetranslate