در میان آثار فولکلوریک و عامیانه کردها، داستان های اسطوره ای،

 

عاشقانه و افسانه های منظومی وجود داردکه در زبان کردی به آن ها

 

" چریکه " ( CIRIKE ) و با " بیت " ( BEYT ) می گو یند. گاهی بیتی

 

وجود دارد که در روستایی دور افتاده در زبان بیت خوانی در معرض

 

فراموشی قرار می گیرد و یا با مرگ آن بیت خوان می میرد.

 

این داستان ها معمولاٌ توسط نقالان در قهوه خانه ها و مساجد و یا

 

سینه به سینه نقل می شد که البته برخی از مححققین برای جلوگیری

 

از نابودی آن ها تعدادی را مکتوب نمودند.

 

بیت قسمتی از ادبیات مخصوص لهجه های کرمانجی با اشعار مخصوص

 

هجایی است که در مناطق مختلف کرد زبان به "حیران"  و " لاوک " نیز

 

مشهور است.

 

این بیت ها تنها بازگو کننده احساسات و رویدادهای عشقی و دلدادگی

 

نیستند بلکه در برخی از آن ها توأمان قهرمانی ها و دلاوری ها نیز به

 

تصور کشیده می شود.

 

از جمله ی منظومه‌های عاشقانه کردی می توان به : شیرین و فرهاد ،

 

خورشی و خرامان ، ورقه و گلشاه که به گویش کردی گورانی در قرن

 

دوازدهم، سیزدهم و چهاردهم هجری قمری سروده شده ، لاس و خزال ،

 

شیخ فرخ و خاتون استی و ... اشاره نمود.

 

در ادامه به خلاصه ای از سه " بیت " اشاره می گردد :

 

 

1- صیدوان :

 

 

 

داستانی که در سرتاسر آن زندگی و مرگ در برابر هم صف آرایی می کنند.

 

عزیز رئیس عشیره ی داسنی در کنار گور سه فرزند ش در حال لابه و

 

زاری است و داستان را بیان می کند :

 

او می خواهد برای فرزندش زن بگیرد – خواب بدی می بیند که ریش

 

سفیدان او را از این کار برحذر می دارند . عزیز چنین تعبیری را نمی پذیرد

 

و در برابر سرنوشت قد علم می کند . عروسی بزرگی برپا می دارد .

 

رقص و پایکوبی شروع می شود اما سرنوشت چیز دیگری را رقم زده

 

است . پسرش ملکوان در حجله جان می سپارد . پدر راه برگشت ندارد .

 

او اجازه نمی دهد کسی از مرگ پسرش آگاه شود و تصمیم می گیرد

 

همان دختر را برای پسر دومش ( نچیروان ) عقد کند . رقص و پایکوبی

 

ادامه دارد ، مرگ ، نچیروان را هم در کام خود می کشد . بیت خوان

 

چندان به جرئیات مرگ این دو نمی پردازد ، باز هم عزیز نمی گذارد

 

مهمانان از مرگ فرزندانش آگاه شوند و می خواهد دختر را برای پسر

 

سومش ( صیدوان ) عقد کند . رقص و پایکوبی همراه  با صدای  دهل و

 

سرنا در طول تمام داستان بر قرار است . گویا رسم بر این بوده که برای

 

عروسی فرزند ، پدر می بایست شکار تازه صید کند . هنگام غروب عزیز

 

با بار سنگین مرگ دو فرزندش تفنگش را بر می دارد و به کوه می رود

 

نزدیک سخره ها جنبشی احساس می کند و شلیک می کند ، نزدیک

 

می رود و پسر سوم خود را غرق در خون می بیند .. پسر نیز به همین

 

منظوربه شکار رفته او برای نزدیک شدن به ( کل ) ها ، شاخ کل بر سر

 

نهاده و پدر اشتباها پسر خود را .....

 

 

2-  برایموک       

 

             

 

چه در سر دارد این قطره ی محال اندیش   (حافظ)

 

برایموک قهرمان داستان ما ، نوکر خان بوده و عاشق خواهر خان .رسیدن

 

این دو به یکدیگر غیر ممکن بوده است  ، خان به بیماری جزام مبتلا می

 

شود ، خان به برایموک قول میدهد که اگر او را نزد پادشاه عثمانی برده

 

مداوا کند ،(پری خان ) خواهرش را به او خواهد داد.

 

برایموک خان را بر دوش گرفته پس از مشکلات فراوان وفراز و فرود های

 

داستان خان شفا می یابد .برایموک از خان می خواهد که به قولش عمل

 

کند . خان می گوید حالا زمستان است (پری خان ) درروستای دور افتاده

 

ای است ، برف راه ها را گرفته هر گاه برف کوهستان آب شد و خاک لکه

 

لکه از زیر برف نمایان شد دستور می دهم پری خان را برایت بیاورند .

 

برایموک که دیگر نمی تواند صبر کند شبانه سبد ی بزرگ برداشته پر از

 

خاک کرده بر روی کوه ها می برد و روی برف می ریزد ، این کار را آنقدر

 

تکرار می کند که خان وقتی صبح از خواب بر می خیزد می بیند تمام

 

کوه ها تا چشم یاری میکند لکه لکه شده است می داند که این کار

 

طاقت فرسا فقط از برایموک بر می آید ، که می خواهد برای رسیدن به

 

عشقش فصل را تغییر داده زمستان را به بهار تبدیل کند . پس دستور

 

می دهد به دنبال پری خان بروند تا او را به عقد برایموک در بیاورد .

 

 

3- گنج خلیل

 

 

گنج خلیل که عاشق دختر عموی خود بوده بعد از مشکلات بسیار با هم

 

ازدواج می کنند . پادشاه وقت که مدتها آرزوی تسخیر سرزمینی را داشته ،

 

در خواب می بیند که فردی به نام گنج خلیل رهبری لشکر او را به عهده

 

گرفته و آن سرزمین را به تصرف او در آورده است . پادشاه  دستور می دهد

 

گنج خلیل را برایش پیدا کنند .فقط سه روز از ازدواج گنج خلیل گذشته

 

که افراد پادشاه او را به زور به جنگ می برند ، لشکر پادشاه به رهبری

 

گنج خلیل پیروز می شود ، اما در جنگ گنج خلیل زخمی شده در بیابان

 

خود را به کلبه ی ویرانه ای می رساند .

 

لشکر پیروزمندانه باز می گردد و دختر سراسیمه در میان لشکریان به

 

دنبال گنج خلیل می گردد وقتی او را نمی یابد دیوانه وار به دنبالش سر

 

به بیابان میزند غروب که می شود از دور کلبه ای را می بیند و به آنجا پناه

 

می برد . چشمان گنج خلیل در تاریکی و بخاطر خون زیادی که از او رفته

 

به درستی نمی بیند و همسر خود را نمی شناسد سرنوشت خود را برای

 

دختر بیان می کند و به او می گوید اگر در چنین وضعی دلبر من اینجا بود

 

بر بالینم بیت و حیران می خواند از تو می خواهم به جای او برایم بخوانی

 

تا من با خیال او بمیرم و دختر با غم سنگین خود بیت گنج خلیل را با آوایی

 

حزین برایش می خواند و گنج خلیل این گونه از دنیا می رود .

 

 

توضیح 1 :

 

پیکره هایی که عکس های آن ها را در کنار باز تعریف خلاصه ی بیت ها

 

مشاهده می نمایید کار استاد " مهدی ضیاءالدینی" برادر استاد

 

" هادی ضیاءالدینی " است. وی متولد سال 1340 است که از سال 1356

 

کار نقاشی را زیر نظر برادر خود آغاز نمود و در سال 1362 وارد دانشکده ی

 

هنرهای زیبا دانشگاه تهران شد.

 

بیشتر کلاسها از جمله طراحی ، نقاشی ، تار یخ نقاشی ، مبانی هنرهای

 

تجسمی را زیر نظر استاد روئین پاکباز گذراند و از اساتید دیگر چون جبیب

 

الله آیت اللهی – مهیندخت محصص بسیار آموخت.

 

موضوع کارهایش بیشتر از افسانه ها و اساطیر کردی بر گرفته شده و حال

 

و هوای این افسانه ها بر موضوعهای آزاد دیگرش نیز تاثیر گذار بوده است.

 

آثار نقاشی این هنرمند توانمند از 4 لغایت 11 مرداد ماه 94 در گالری

 

سوره پردیس سینمایی بهمن  برگزار شد. در این نمایشگاه 40 اثر نقاشی

 

در اندازه های 80×120 با موضوع بیت های کردی ، افسانه های منطقه

 

کردستان و دیگر ملل  را به تصویر درآورده است .

 

 

 

توضیح 2 :

 

 

برای مطالعه بیشتر 2 مقاله ذیل پیشنهاد می شود ( برای دانلود کلیک کنید ):

 

 

1- عاشقانه های کردی :  دکتر محمد رضا برزگر خالقی - كاوش نامه زبان و ادبيات

 

فارسي - 1388 - دوره : 10 - شماره : 18 – صفحه  : 201 - 224 (فایل PDF )

 

 

2- اسطوره ها و افسانه های کردی :  احمد شریفی -  فرهنگ مردم ایران

 

بهار 1386 شماره 7 و 8 ( فایل PDF )