بانوی شالوت (3)

تحلیل و تفسیر شعر با رویکردی به فضای اجتماعی و هنری دوره ویکتوریا
قطعه "بانوی شالوت" به لحاظ پیچیدگی معانی و تعدد درونمایه ها به
کرات مورد تفسیر قرار گرفته است. دو تفسیر عمده در این بین وجود
دارد که یکی شخصیت "بانوی شالوت" را به عنوان نمونه ای از جایگاه
زن در دوره ملکه ویکتوریا بررسی می کند، و دیگری که با شعاعی باز تر،
و با رویکردی نمادین، "بانوی شالوت" را ناظر بر وضعیت هنرمند در آن
دوره می داند. لازمه پرداختن به هریک از این تفاسیر آنست که ابتدا
تصویری کلی از زمینه اجتماعی خلق این اثر و همچنین بینش های
هنری مطرح در آن دوره بدست اوریم.
جایگاه زن در دوره ویکتوریا
بریتانیا در دوره زمامداری ملکه ویکتوریا بین سالهای 1837 تا 1901 از
قدرت و جایگاه بین المللی ممتازی برخوردار است و به پاس انقلاب
صنعتی، و به تعاقب آن توسعه مستعمرات خود، از تمکن مالی بی
سابقه ای نیز برخوردار می شود. با این حال این کشور در درون با
تناقضهای بغرنجی روبروست. از یکسو کارخانجات صنعتی نیازمند نیروی
کار بیشتر هستند که مستلزم پیوستن زنان به خیل عظیم کارگران است،
و از سوی دیگر همین زنان در راستای حفظ ارزشها و الگوهای سنتی
دوره ویکتوریا به ماندن در خانه و رسیدگی به وظایف خانه داری خود
تشویق می شوند.
در این دوره زنان از حقوق ناچیزی برخوردارند -- نه حق رای دارند و نه
حتی حق مالکیت. هرانچه که به آنها تعلق دارد به واسطه ازدواج به
مالکیت شوهر در می آید. نقش اصلی زنان رسیدگی به امور خانه،
نظافت، فرزند پروری و ارضای نیازهای شوهر است. خشونت خانگی
علیه زنان به شکل فرا گیر گسترش می یابد و تن فروشی به ویژه در
شهرهای صنعتی به شغلی پر رونق مبدل می شود. در واکنش به این
ناهنجاری ها و به موجب تلاشهای کنشگران اجتماعی در سال 1853
نخستین قانون زن آزاری به منظور محدود کردن خشونت علیه زنان، و
نه منع کامل آن، تصویب شده و به اجرا در می آید. این در حالیست که
لایحه منع حیوان آزاری سه دهه پیش تر به تصویب رسیده بود.
"بانوی شالوت" همچون بانویی باکره، منفعل، محصور در خانه و در عین
حال اثیری و اسرار آمیز، در واقع منطبق است بر تصویر زن ایده آل در جامعه
انگلستان سده نوزدهم. او تا زمانی که در فضای بسته اندرونی بسر
می برد از گزند در امان است. اما انچه که "بانوی شالوت" را به قهرمان
افسانه ای این شعر بدل می کند، و به تعبیری دیگر او را به ورطه فنا
می کشد، لحظه ایست که او خانه یا " چهار دیواری "را ترک می کند
و با رها کردن مشغولیت خانگی خود سوار بر قایق رهسپار دنیای بیرون
می شود. این حرکت انقلابی او که بطور نمادین در پاره کردن زنجیر قایق
و فاصله گرفتن از جزیره نیز تداعی می شود در نهایت به فرجامی جز
مرگ منجر نمی شود.
رویکرد هنری
اگر "بانوی شالوت" را نه به عنوان یک زن بلکه چون یک هنرمند در نظر
بگیریم به تفسیر متفاوتی از کلیت شعر دست خواهیم یافت که البته
هیچ تناقضی با تفسیر نخست آن ندارد. هنر او بافتن و اثرش پرده ایست
بدیع مزین به نقوش رنگارنگ که هرچند زیبا اما بی فایده می نماید.
این مشغولیت بی ثمر و تضاد معنادار آن با کار پرثمر دروگران که در
بندهای ابتدایی شعر به آن اشاره می شود تمایز ریشه ای بین کنش
هنری و کنش سودمند را بیان می دارد. درو کردن زمین به عنوان یک
کنش گروهی در مغایرت آشکار با بافتن پرده منقوش که کنشی فردیست
نهاده می شود.
دروگرها در میان کشتزار
جو ها ، ریش های رقصان زمین را
درو می کنند
طنین آوای شاد یک ترانه کهن
که در هجوم باد جاری ست را می شوند
که خرامان به سمت برج های بر افراشته کم لوت شناور می شود
بانوی جوان علاوه بر بافندگی آواز هم می خواند که تنها به گوش
" دروگرهای خسته " می رسد، اما آن هم فایده ای برای مردمان دیگر
ندارد. هنرمند به آفرینش زیبایی می پردازد اما بر خلاف دروگر ماحصل
کار او دردی از جامعه حل نمی کند. این مضمون را می توان نشانه ای
دانست از پیوند "تنیسون" و فلسفه زیبایی شناسی کانت که در آن
فایده مندی ناقض آفرینش هنری محسوب می شود.
در انتهای روز
هنگام درخشش ماه
دروگر های خسته
دروهای شان را کومه می کنند
نجوای دلنشینی توی گوش های شان می نشیند
این فرشته است
"بانوی شالوت"
به کار گیری خلاقیت در آفرینش " پرده سحر آمیز " درونمایه دیگریست
که بانوی جوان را در مقام هنرمند قرار می دهد. آنچه که او در آینه
می بیند تنها سایه هایی تاریک است از دنیای واقعی، اما آنچه که بر
پرده او نقش می بندد طرحی ست دلفریب و مملو از رنگ. او هنرمندی
ست که در خلق اثر بدیع خود از قوه خیال مدد می جوید.
سپیدی ِ صبح
سیاهی شب
خلوتی که با دستگاه بافندگی پر می شود
او می بافد و می بافد
پرده ای سحر آمیز از رنگ هایی دلفریب
نقش های شادی ، بر پرده می زند
نجوایی در ذهنش می چرخد :
او باید ببافد
با نخ های رنگین
بانوی جوان بی وقفه " می بافد و می بافد " و یک دم هم دست از کار
نمی کشد تا اینکه به وسوسه دیدن "لنسلوت " از آینه روی می گرداند،
و برای نخستین بار از پنجره به دنیای واقعی نظر می افکند. "لنسلوت "
در اینجا می تواند نماد جهان بیرون و بعد اجتماعی زندگی باشد که
هنرمند با پیوستن به آن ناگزیر باید هنر و آفرینش خلاقانه اش را قربانی
کند. "بانوی شالوت" که در خلوت خود آواز می خواند و بی وقفه به
بافتن پرده جادویی مشغول است نماد هنرمندی ست عزلت نشین که
فارغ از هیاهوی زندگی روزمره تنها به خلق هنر می پردازد. اما لحظه ای
که از آفرینش دست می کشد، طلسم بر او چیره شده و او را به زوال
می کشد. کشش هنرمند به سوی زندگی اجتماعی و تعامل با دیگران
از یک سو، و تمایل او به فردیت و عزلت گزینی به منظور آفرینش هنری
از سوی دیگر، دغدغه ایست که هر هنرمندی به نوعی با آن روبروست.
به نظر آنگونه می اید که یکی باید فدای دیگری شود.
"بانوی شالوت" و مکتب رمانتیسیزم
بسیاری از اثار لرد "تنیسون" از جمله قطعه "بانوی شالوت" را می توان
متاثر از بینشها و مضامین مکتب رمانتیسیزم در اروپای سده نوزدهم
دانست. این مکتب در واکنش به اوضاع اجتماعی سیاسی و تحولات
بنیادین ناشی از عصر روشنگری قرن هجدهم شکل گرفت. انقلاب
صنعتی در انگلستان و انقلابهای سیاسی در امریکا و فرانسه در نهایت
منجر به اوضاع نابسامان جوامع اروپایی و سرخوردگی گسترده اقشار
مختلف در سالهای پایانی قرن شد که از دل آن گرایشهای رادیکال و
ملی گرا سر بر اوردند. در ادبیات ظهور قهرمانهای یکه و تنها با سرنوشتی
نافرجام که بسیاری مونث یا خردسال بودند در کنار درونمایه هایی چون
ترس، انزوا و رهایی رفته رفته به شکل گیری و قوام ژانر رمانتیک در نیمه نخست
سده نوزده منجر شد.
دوری جستن از هزل، تاکید بر طبیعت به عنوان یگانه منبع سرشار از
زیبایی و معنویت، و رجوع به افسانه های قرون وسطایی و قصه های
فوکلور از دیگر مشخصه های این سبک ادبی به حساب می ایند.
"ادگار الن پو" شاعر و نویسنده گوتیک در رساله فلسفه نگارش
" حس مالیخولیا و تعمق در امر زیبا " را دو رکن اصلی آفرینش ادبی
می دانست. از نظر او " بی تردید موضوعی شاعرانه تر از مرگ یک بانوی
زیبا وجود ندارد."
از نقش مایه های اصلی ادبیات این دوره می توان به مفهوم سفر و ترک
دیار اشاره کرد که از مضامین عمده شعر "بانوی شالوت" نیز محسوب
می شود. لحظه ای که بانوی جوان قصد عزیمت می کند را می توان
نقطه اوج داستان به شمار اورد. پافشاری شاعر در به کار گیری عناصر
طبیعی از قبیل آسمان، ماه، درخت، دشت، تپه و غیره در اکثر ابیات
شعر و تاکید بر نشاط و زایندگی آنها در اشاره به " دشتهای گلپوش
و صنوبرهای لرزان "مبین نیت او در انعکاس تضاد بین دنیای غم انگیز
انسان و دنیای پر نشاط طبیعت است.
به نگارش احسان مالکی
http://paintandread.blogspot.nl/2014/05/v-behaviorurldefaultvmlo.html
مجله گلستانه : سال يازدهم، شماره 132، مرداد 1393
این فصل را با من بخوان، باقى فسانه است