درباره ی رمان (1)
فصل اول
ادبیات چیست ؟
(( بی شک ادبیات یکی از گریز پا ترین واژه ها در مقابل تعریف است . از نظر بیشتر ناقدان و پژوهشگران ، ادبیات در مقام اصطلاح فراگیری که موضوعات متفاوتی را در بر می گیرد ، پدیده ای در حال تحول است ، درست همانطور که نقد در حال تحول است . هر مکتب بسته به اینکه فعالیت خود را چگونه تعریف می کند ، ادبیات را بر پایه تصورات خود بازمی آفریند .... اما با اینکه معنای ادبیات تحول زیادی به خود دیده است ، بسیاری از نظریه پردازان معتقدند که موضوعات ادبی ، موضوعاتی خاص و متمایز هستند که به واسطه یک جوهر خاص یا دست کم به واسطه مجموعه ای از روابط زبانی ، به هم پیوسته اند . )) [1]
با این وجود پاسخ به این پرسش که " ادبیات چیست ؟ " کار چندان ساده ای به نظر نمی رسد . (( این پرسش می تواند درباره سرشت کلی ادبیات باشد ، اینکه چه شئی یا فعالیتی است ؟ چه می کند ؟ به چه کار می آید ؟ و .... در این صورت نمی توان به صرف ارائه یک تعریف اکتفا کرد ، بلکه می بایست آن را تحلیل نمود . حتی شاید لازم باشد که استدلال شود چرا باید خود را درگیر آن نماییم ؟ اما ممکن است این پرسش برای تمییز ویژگیهای آثاری که ادبیات تلقی می شوند باشد . مثلاً چه چیزی آنها را از آثار غیر ادبی متمایز می کند ؟ چه چیزی ادبیات را از سایر فعالیتها یا شیوه های گذران وقت جدا می کند ؟ و .... بالاخره اینکه این سئوال می تواند ناظر بر آن باشد که آیا ویژگیهای ذاتی ممیزه ای وجود دارد که در همه آثار ادبی مشترک باشد ؟ )) [2]
(( اصطلاح ادبیات (Literature ) که از واژه لاتین ( Litteratura ) مشتق شده است ، هم برتوانایی آفرینش آثار ادبی اشاره دارد و هم به طور عام تر ناظر بر این موضوع است که این آثار به طور گسترده خوانده می شود . در دوره آغازین مدرنیته در اروپا ، ادبیات طیف وسیعی از معارف عالیه را در بر می گرفت و حاکی از فضل و دانش افراد بود . حال آنکه کلمات هم خانواده آن یعنی ( Literate ) به معنای باسواد و بعدها ( Literary ) به معنای ادبی به کتابخوان بودن اشاره داشتند و این امر میزان وابستگی ادبیات به کنش خواندن را نشان می دهند . )) [3]
(( ادیبان ایرانی و عرب نیز که ادبیات را تحت عنوان " علوم ادبیه " می شناختند ، آن گونه که در کتاب " تاریخ ادبیات در ایران" تألیف " دکتر صفا " آمده است ، ادبیات را علومی مدانستند که به کیفیت بیان معانی به صور مختلف آن از قبیل کتابت ، خطابه ، انشاء
و شعر ارتباط داشته باشد . )) [4]
در مجموع نظریه پردازان و پژوهشگران این حوزه با محور قراردادن عناصر " متن " ، " مؤلف / پدیدآورنده " و " خواننده " ، رویکردهای متفاوتی را در بررسی ها و ارائه تعاریف خود از مقوله " ادبیات " اتخاذ کرده اند که به اجمال به برخی از آنها پرداخته خواهد شد .
1- معیار متن
(( برخی از نظریه ها مدعی اند که تمام معیارهای لازم و کافی برای اینکه حکم ادبی بودن در مورد اثری صدق کند عبارتند از ویژگیهای نحوی ، معنایی یا ساختاری خود متن . بنابراین به هیچ شناختی در مورد نیات مؤلف و واکنشهای خواننده نیازی نداریم . پس می توان گفت که تمام آنچه نیاز داریم ، می توانیم از صفحه کاغذ به دست آوریم . این دیدگاه تلویحاً حاکی از آن است که هر ویژگی یا کیفیت زیبایی شناختی دست آخر وابسته به ویژگیهای زبان و بلاغی خود متن است و ویژگیهای زیبایی شناختی را می توان به ویژگیهای متنی تقلیل داد . ))[5]
الف ) نظریه معنا شناختی :
(( این نظریه که ارتباط نزدیکی با نظرات زیبایی شناس آمریکایی ، " بردزلی " دارد چنین تعریفی از ادبیات ارائه می کند : گفتمانی است با معانی ضمنی مهم .
این تعریف مبتنی بر تمایز میان معنای جمله و آن چیزی است که جمله به آن اشاره می کند و فرض بر این است که هرگاه تمایز میان آن چه می توانیم " معنای ظاهری " بنامیم و " معنای واقعی " فوق العاده بارز باشد ، اثری ادبی خواهیم داشت . اما این شرط نه لازم است و نه کافی . زیرا آثاری وجود دارند که ما آنها را ادبییات مدانیم در حالیکه یا فاقد این کیفیت هستند و یا این ویژگی در آنها بی اهمیت است ( مانند بخشی از یک نمایشنامه یا رمان ) و از طرفی با این تعریف انتظار داریم سایر انواع نوشتار از " ترکم معنایی " بهره ای نداشته باشند ، در حالیکه چنین نیست . به عنوان نمونه طنزها به خاطر معناهای ضمنی می توانند مفرح باشند ، در حالیکه ادبی نیستند . )) [6]
1- مکاریک ، ایرنا ریما ، دانشنامه نظریه های ادبی معاصر ، ص 17
2- کالر ، جاناتان ، نظریه ادبی ، ص 30 و 31
3- مکاریک ، ایرنا ریما ، دانشنامه نظریه های ادبی معاصر ، ص 18
4- میرصادقی ، جمال - میرصادقی ، میمنت ، واژه نامه هنر داستان نویسی ، ص 6
5- اسکیلاس ، اوله مارتین ، فلسفه و ادبیات ، ص 81 و 82
6- اسکیلاس ، اوله مارتین ، فلسفه و ادبیات ، ص 82 و 83