ناگهان ديدم سرم آتش گرفت
سوختم، خاكسترم آتش گرفت
چشم وا كردم، سكوتم آب شد
چشم بستم، بسترم آتش گرفت
در زدم، كس اين قفس را وا نكرد
پر زدم، بال و پرم آتش گرفت
از سرم خواب زمستاني پريد
آب در چشم ترم آتش گرفت
حرفي از نام تو آمد بر زبان
دستهايم، دفترم آتش گرفت
قیصر امین پور
+ نوشته شده در یکشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 22:55 توسط بصیرت
|