دریای شورانگیز چشمانت چه زیباست
آنجا که باید دل به دریا زد همین جاست
در من طلوع آبی آن چشم روشن
یاد آور صبح خیال انگیز دریاست
گل کرده باغی از ستاره در نگاهت
آنک چراغانی که در چشم تو برپاست
بیهوده می کوشی که راز عاشقی را
از من بپوشانی که در چشم تو پیداست
ما هر دُومان خاموش خاموشیم ، اما
چشمان ما را در خموشی گفت و گوهاست .
حسین منزوی
+ نوشته شده در یکشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۲ ساعت 16:18 توسط بصیرت
|