دريا دريا مهربانی‌ات را می‌خواهم

نه برای دست‌هام ، نه برای موهام ، نه برای تنم ...

برای درخت‌ها

تا بهار بیاید .

و تو فکر می‌کنی

زندگی چند بار اتفاق می‌افتد ؟

و تو فکر می‌کنی

يک سيب چند بار می‌افتد

تا نيوتن به سيب گاز بزند و بفهمد

چه شيرين می‌بود

اگر می‌توانستيم

به آسمان سقوط کنيم ؟

چند بار ؟ ... راستی

دريای دست‌هات

آبی زمينی است

می‌دانی ؟

سياه هم که باشد

روشنی زندگی من است .

و تو فکر می‌کنی

من چند بار

به دامن تو می‌افتم ؟

...      

من فکر می‌کنم

جاذبه‌ی تو از خاک نبوده

از آسمان بوده ... از سيب نبوده ... از دست‌‌هات بوده ... از خنده‌هات ... موهات

و نگاه برهنه‌ات

که بر تنم می‌ريخت .

 

عباس معروفی