من آسمان پر از ابرهاي دلگيرم

اگر تو دلخوري از من، من از خودم سيرم

                  

من آن طبيب زمين گير زار و بيمارم

که هر چه زهر به خود مي دهم نمي ميرم

                     

من و تو آتش و اشکيم در دل يک شمع

به سرنوشت تو وابسته است تقديرم

 

به دام زلف بلندت دچار و سردرگم

مرا جدا مکن از حلقه هاي زنجيرم

 

درخت سوخته اي در کنار رودم من

اگر تو دلخوري از من، من از خودم سيرم...

 

فاضل نظري