باز دیشب
حالت من حالتی جانکاه بود
تا سحرسودای دل با ناله بود و
آه بود
چشم، شوق گریه در سر داشت، من
نگذاشتم
ور نه از طوفان روح من خدا
آگاه بود
صحبت از ما بود و من در پرده
کردم شکوه ها
شرم، رهزن شد والا ّ اشک من
در راه بود
کاشکی سر بشکند، پا بشکند، دل
نشکند
سرگذشت دل شکستن بود و بس
جانکاه بود
سوختم از آتشت، خاکسترم بر
باد رفت
داستان عشق ما کوتاه و بس
کوتاه بود
مهدی اخوان ثالث
+ نوشته شده در پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۱ ساعت 18:22 توسط بصیرت
|