مزن دم، مزن، دم ز رفتن مزن

نفس بهر شادی دشمن مزن

 

چنان نوشدارو بمان در برم

و خنجر به قلب تهمتن مزن

 

میانداز در چاه کید و فریب

مزن تیر بر چشم روشن مزن

 

سر سربلندان آزاده را

به جرم بلندی ز گردن مزن

 

ز تردامنی آتشی در دل است

تو دیگر بر این شعله دامن مزن

 

عمار کاریزی - از کتاب غزل های ایشان به نام  " محرمانه "