مانده تا برف زمین آب شود
مانده تا بسته شود این همه نیلوفر وارونه چتر
ناتمام است درخت
زیر برف است تمنای شنا كردن كاغذ در باد
و فروغ تر چشم حشرات
و طلوع سر غوك از افق درك حیات
مانده تا سینی ما پر شود از صحبت
سنبوسه و عید
در هوایی كه نه افزایش یك ساقه طنینی دارد
و نه آواز پری می رسد از روزن منظومه برف
تشنه زمزمه ام
مانده تا مرغ سرچینه هذیانی اسفند صدا بردارد
پس چه باید بكنم
من كه در لخت ترین موسم بی چهچه سال
تشنه زمزمه ام
بهتر آن است كه برخیزم
رنگ را بردارم
روی تنهایی خود نقشه مرغی بكشم…
سهراب سپهری
+ نوشته شده در یکشنبه ۱ اسفند ۱۳۹۵ ساعت 22:40 توسط بصیرت
|
این فصل را با من بخوان، باقى فسانه است