در توبه مرا گفت که برگیر شرابی
ساقی، تو که خود بیشتر از خلق خرابی!
این ماهی دلمرده در این برکه ی دلگیر
جز دوری آن ماه ندیده ست عذابی
من عارف دلتنگم یا زاهد دلسنگ؟
هر روز نقابی زده ام روی نقابی
یک عمر ملائک همه گشتند و ندیدند
در نامه ی اعمال من مست ثوابی
ساقی! همه بخشوده ی یک گوشه ی چشمیم
آنجا که تو باشی چه حسابی؟ چه کتابی
فاضل نظری
+ نوشته شده در جمعه ۷ آبان ۱۳۹۵ ساعت 22:59 توسط بصیرت
|