کلید خانه ات را

 

برای همیشه گم کرده ام

 

(و خداحافظی

 

فقط شکل های مختلفی دارد)

 

مثل واژه ای

 

که با کفش به دنیای قصه می آید،

 

که نویسنده دست روی دست می گذارد در صفحه ی آخر

 

که در خیابانی دراز

 

که در غروبی غم انگیز

 

که زیر بارانی دلگیر

 

که رو به مسیری مه آلود،

 

راهش را بگیرد و برود. 

 

لعنت به من!

 

که پای تو هرجا رسید،

 

جاده ای از زمین رویید

 

لعنت به من!

 

که این غروب نیست

 

که جاده را غم انگیز کرده است

 

لعنت به من...

 

لعنت به من!

 

که گفتنِ "هرخانه کلید گمشده ای دارد"

 

دیگر فریبم نمی دهد

 

و گفتنِ "قصه واژه ایست،

 

با دو هجای آغاز و پایان"

 

دیگر آرامم نمی کند.

 

 

لیلاکردبچه - کلاغمرگی