چيست اين باران كه دلخواه من است ؟
زير چتر او روانم روشن است
چشم دل وا مي كنم
قصه ی يك قطره باران را تماشا مي كنم :
در فضا،
مي زند در موج حيرت دست و پا
خود نمي داند كه مي افتد كجا !
در زمين،
همزباناني ظريف و نازنين
مي دهند از مهرباني جا به هم،
تا بپيوندند چون دريا به هم !
قطره ها چشم انتظاران هم اند
چون به هم پيوست جان ها، بي غم اند
هر حبابي، ديده اي در جستجوست،
چون رسد هر قطره، گويد: - « دوست! دوست ... !»
مي كنند از عشق هم قالب تهي
اي خوشا با مهر ورزان همرهي !
فریدون مشیری
+ نوشته شده در یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۵ ساعت 2:6 توسط بصیرت
|