اما...
اعجاز ما همین است:
ما عشق را به مدرسه بردیم
در امتداد راهرویی کوتاه
در آن کتابخانهی کوچک
تا باز این کتاب قدیمی را
که از کتابخانه امانت گرفتهایم
ــ یعنی همین کتاب اشارات را ــ
با هم یکی دو لحظه بخوانیم...
ما بی صدا مطالعه میکردیم
اما کتاب را که ورق میزدیم
تنها
گاهی به هم نگاهی....
ناگاه
انگشتهای «هیــس!»
ما را
از هر طرف نشانه گرفتند
انگار
غوغای چشمهای من و تو
سکوت را
در آن کتابخانه رعایت نکرده بود !
قیصر امین پور
+ نوشته شده در شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ساعت 1:45 توسط بصیرت
|