من شاعرم ! خوش می زنم ، از عشق و از مستی رقم

 

اما به چشمانت قسم ، چشم تو خوش تر می زند

 

                 

من می شناسم پنجه را ، این تک نواز آشنا

 

عشق است هر چند این نوا ، با ساز دیگر می زند

 

 

ای عشق از آن مشرق درآ ، روشن کن این ظلمت سرا

 

کاین شب جدا از تو مرا ، بر دیده خنجر می زند

 

 

یک جرعه زین می نوش کن ، وز  های و هو خاموش کن

 

عشق است اینک ! گوش کن : انگشت بر در می زند

 

 

حسین منزوی