ریشه ی شعر و موسیقی " گنجشکک اشی مشی":
مقدمه :
گنجشکک اشی مشی نام متلی ایرانی با ریشه کازرونی می باشد
که شاعر و نویسنده کازرونی آقای " حسن حاتمی " آن را خلق کرده
است. این متل در سال ۱۳۴۰ با روایت کازرونی در کتاب هفته کیهان به
سردبیری احمد شاملو منتشر شد.
این ترانه ابتدا توسط خانم " پری زنگنه " و بعد آقای " فرهاد مهراد "
و با آهنگسازی آقای " اسفندیار منفردزاده " خوانده شد و در فیلم
" گوزنها " به اجرا درآمد. (کیمیایی به دلیل سابقه همکاریاش با
«فرهاد» در فیلم رضا موتوری تصمیم گرفته بود این ترانه را با صدای
فرهاد اجرا کند، اما مسئولین وقت شاهنشاهی با پخش فیلم با صدای
فرهاد به شدت مخالفت کردند تا به قول روزنامه هفت صبح «صدای نرم
و پر غم پری زنگنه در تیتراژ فیلم یادآوری لالاییهای مادرانه باشد.
صدایی که فضای ناامید فیلم و وضعیت نابسامان جامعه آن روزها را به
خوبی منتقل میکرد. )
( دانلود آهنگ با صدای پری زنگنه )
داستان این متل سیاسی و اعتراضی بوده و در روایتهای مختلفی
منتشر شده است.
خلاصه داستان:
روایت کازرونی:
گنجشککی سکه پولی پیدا میکند و پس از آنکه با جستجوی بسیار
صاحب آن را نمییابد با آن ماست میخرد و با پیرزنی که نان میپزد
شریک میشود. پیرزن به او نارو میزند و گنجشکک نان پیرزن را
میبرد. با چوپانی شریک میشود و چوپان نیز به او نارو میزند.
گنجشکک بره چوپان را به تلافی میدزدد. با تازهدامادی شریک میشود
و باز هم نارو میخورد. گنجشکک عروس وی را میرباید و به لوطیان
میدهد و در عوض تمبکی از آنان میگیرد. گنجشکک با تمبک خویش
به قصر پادشاه رفته و شکایت به او میبرد. پادشاه به فراشان دستور
میدهد تا او را با تیر بزنند. تیرها به وی اصابت نمیکنند ولی او از ترس
بیهوش شده و شاه او را میخورد. گنجشکک که در زندان نمور و تاریک
شکم پادشاه به هوش میآید، موفق میشود از آنجا فرار کرده و آبروی
پادشاه را نیز نزد همه ببرد و تنبک خود را بازپس گیرد. تمبک را به نزد
لوطیان برده و عروس را بازپس میستاند و با او زندگی میکند. بخشی
از داستان از زبان نگهبانان پادشاه چنین است: «گنجشکک اشیمشی،
لب بوم ما مشین، بارون میاد خیس میشی، برف میاد گولّه میشی
میافتی تو حوض نقاشی، میگیرتت فراش باشی، میکشتت قصاب
باشی، میپزتت آشپزباشی، میخورتت حاکمباشی.»
روایت امروزی:
گنجشکک اشی مشی از تاج شاه یاقوتی میدزدد تا به بچههایش
بدهد تا با آن بازی کنند. اما در میان راه آن را به پیرزنی میبخشد
تا به زندگیاش سر و سامان بدهد. پس از آن گنجشکک به دزدی رابین
هود وار جواهرات شاه و بخشش این جواهرات به مردم ادامه میدهد.
او برای اینکه شناخته نشود هر بار خود را در حوض نقاشی به رنگی
دیگر در میآورد.
اشی مشی در گویش کارزونی مخفف « با شاه منشین » و به مفهوم
کسی است که با شاه نمینشیند و از حاکم و شاه جانبداری نمیکند
و طبع بلند و عزت نفس دارد.
داستان بار سیاسی و اعتراضی داشته و "فرهاد مهراد" نیز با جایگزین
کردن کلمه «حاکم» به جای «حکیم» بر این بار سیاسی و اعتراضی
افزودهاست.
انتخاب یک پرنده آزاد به عنوان شخصیت اصلی داستان، رنگ به رنگ
شدن و تغییر چهره او، تقابل رنگهایی که گنجشکک خود را به آن
میآمیزد "وجه مثبت رنگها" با رنگهای گوناگون جواهرات پادشاه "
وجه منفی رنگها"، همگی از نکات برجسته داستان هستند.
احمد شاملو گویش کازرونی آن را به گویش تهرانی برگرداند:
گنجشکک اشیمشی
لب بوم ما مشین
بارون میاد خیس میشی
برف میاد گولّه میشی
میافتی تو حوض نقاشی
میگیرتت فراش باشی
میکشتت قصاب باشی
میپزتت آشپزباشی،
میخورتت حاکم (حکیم ) باشی...